سلام خانم های محترم و گرامی،،پوزش میخوام که وارد سایت زنانه شدم ولی خواهش میکنم کمکم کنید چون من مشکلم رو به هم نوع خودم میگم میگه داداش مریضی یا روانی زندگی به این خوبی داره
مشکل من ربط داره به پدرم پس من از سال ها قبل میگم که کل خانواده من رو بشناسید
من اسمم ارسلان هست دو رگه هستم پدرم از شهر ابوظبی هست واقع در امارات متحده عربی و مادرم از خوزستان یکی از شهر های ایران
پدر من سه زن دارد به غیر از مادر من که از این سه همسر ۱۲ خواهر دارم یکی از دلایل چهار زن بودن پدر من داشتن فرزند پسر بوده و البته که پدرم کم صیغه نداشته است ولی مهمان یک شب او بودند که اولی رو از سن ۱۵ سالگی گرفته بوده
با مادر من در شهر دبی آشنا شده بود و مادر من آن زمان خبر نداشت پدرم زن داره و پدرم با رشوه هایی مثل اینکه عاشقه اش هست و بهش ادامه تحصیل رو میده مادرم رو عقد خودش میکند البته به صورت کلامی و بین بزرگ تر ها این عقد یک سال و نیم ادامه پیدا میکنه تا مادرم من رو حامله میشود و میفهمه که پدرم سه زن داشته و قصد سقط من رو میکنه که ای کاش میشد و به هر طریقی بود جلوی او رو گرفتن تا من دنیا اومد و زندگی به نسبت آرومی داشتم زن های پدرم حسودی میکرد ولی نه زیاد تا ۳ سالگی منه چشم هام تغییر رنگ داد و به رنگ زیتونی و مو هام قهوه ای روشن شد و شدم عزیز تر پدر و خانواده پدر ،،دشمنی انها شروع شد (تو یک خونه با پدر زن هام زندگی میکردم با مادرم) اکثر مواقع هم پدرم به خاطر کارش که تجارت ماشین هست خونه نبود دشمنی خواهر هام شروع شد و مادرم در آخر وقتی من ۶ سال داشتم ولم کرد و برگشت ایران و من بی مادر شدم پدرم هم دنبال زن ها بود و من هم که شده بودم مایه عذاب برای خواهرهام چون پدرم برای اون ها زیاد خرج نمیکرد چون دختر بودن این همه ازیت کردن که کار به تشنج من به عنوان یک کودک ۷ ساله رسید و پدرم من رو گذاشت توی شهر دبی برای زندگی و ادامه تحصیل خوبی اش این بود که تابستان ها به ایران پیش طایفه ای مادری ام میرفتم تا شدم ۱۶ ساله و به اجبار پدرم به کار تجارت وارد شدم ولی انگار نه انگار ۱۶ ساله ام بود مثل یک بچه به من گیر میداد چه ساعتی میرم چه ساعتی میام با چه کسی میری من فارسی رو از مادرم آموخته بودم و دوست های فارسی زبان داشتم و پدرم کاری کرد با تک تک آنها دشمن بشم تا ۱۷ ساله ام شد و عاشق یک دختر سوئدی شدم که این رابطه زیاد طولانی نبود ۲ سال و از هم جدا شدیم الان هر کاری میکنم و با دختر ها دوست میشم پدرم تک تکشون رو به یک روش حذف میکنه الان به عنوان یک جوان که ۱۹ ساله اش هست و این همه سختی کشیده هیچ آزادی ندارم نه شغلم رو دوست میدارم و نه جایی رو که توش زندگی میکنم البته بگم وضعیت خانواده پدریم و مادریم خوب هست خیلی خوب ولی من سر قضیه دختر به مشکل خوردم با هیچ دختری به خاطر پدرم نمیتونم دوست شوم به پدرم گفتم میگه اگر بخوای میتونی صیغه کنی ولی من دوست ندارم هر وقت پا پیش پدرم می گذارم یاد مادرم میافتم
باید چه کار کنم💔