یک پیرمرد و پیرزنی هستن از اشناهامون انقدددددررر عاشقانه بودن ک نمدونین
همیشه همسرم میخواس مثال عشق بزنه اینا رو میگف
هر دفه پیرزنه میومد شوهرش خوشحححااال پا میشد میگف به به حاج خانوم یک سر ب ما زدین دستتون درد نکنه
با هم میشستن چای میخورن عشققق میکردن میگفتن میخندیدن
خلااااصههههه...
اونروز این پیرزنه داشت صحبت میکرد میگف اره فلانی(شوهرش) قدیم انقد کتکم میزده دست بزن داشته عادتش بوده
وااااایییی دهنم واااا موند ینی
ما اینا رو همیشه ب عشق و عاشقی مثال میزدیم
تمام برج تصوراتم ویران شد یهو😅😅