تازه پا گذاشتی تو 24 سالگی مجرد هستی و دانشجویی دانشگاه میری نزدیک اخرای ترمته همیشه ب این فک میکنی تا الان ک شاغل نبودی بخاطر شرایط دانشجویی بود بعد تموم شدن دانشگاه انگار ی سری چیزا فرق میکنن دیگه مثل قبل نمیتونی از خانواده یا پدر درخواست پول کنی احساس خجالت و اضافی داری بخصوص خجالت ک هی روت نمیشه گردن کج کنی واسه چندر قاز پول
ی حسی بهت میگه شبیه غرور انگار مثلا بهت میگه الان دیگه دانشگاهتم داره تموم میشه رو پای خودت وایستا بعد اینکه دانشگاه تموم شد همه نگاه ها رو توعه نمیتونی مثل قبل بخوری بخوابی درخواست پول کنی . اون حس خجالت نمیزاره . ی حسی بلندت میکنه باید بری سرکار حتی اگه سخت باشه ولی تو سعی کن ب سختش نگاه نکنی بهتر از اینکه ک حسرت خیلی خریدا تو دلت باشه خانواده بگن ندارم از این حرفا یا دبه بیارن برات و تو سرت پایین باشه
حالا اینم اضافه شده بهش ک تازگیا این افتاده تو سرم ک خونه بابامم خجالت میکشم که ازدواج نکردم
نمیدونم اینایی که براتون گفتم از سر پختگیه ذهنیه یا الکی گنده کردن یا چ میدونم همینا تو سرم هی جلو عقب میشه دلم پر بود براتون گفتم یعنی چی اینا راهنمایی تون چیه خوشحال میشم قسمتی از حرفاتون رو بشنوم