ما آبگوشت داریم 😇
از احوالت امروزم بنویسم
شهر ما از اول پاییز اصلا بارون نیومده و هوا خنکه! برگ ها هنوز نارنجی نشدن
پاییز عجیبیه!
من هفته دیگه میشم میشم ۳۱ سال
...
از شغلم استعفا دادم و باید بفکر تغییرات در زندگیم باشم اما نمیدونم چیکار کنم
روحم خسته و آسیب دیده است اما امید دارم....
قلبم از اضطراب به درد میاد از خاطرات تلخ گذشته...اما دلم با وجود اون درد ها از همین بوی آبگوشت که پیچیده و امیدی که دارم خوش است....انیدوارم خواهرم ازدواج کنه، شغل خوبی نصیبمون بشه و شادی ب زندگیمون بیاد
شکر خدایا
شهر ماهم هوا گرم و آفتابی آمدیم خونه مامانم ناهار آبگوشت داریم
من تنهام زرشک پلو دیشب و خوردم سردمم هست
من تنها بودم از صبح بلند شدم برم دستشویی بقدری سرگیجع داشتم بالا آوردم چای زنجبیل خوردم با آبلیمو تا ساعت ۱ الانم دمنوش بابونه و قرص تهوع خوردم وضع روحیمم افتضاح افسردگی دارم
بیرونیم
هوا سرده
دماوندم
ناهار جوجه بود
سرما خوردم
خودمو پیچیدم لای پتو وفقط چایی میخورم
دلم خوراکیهای بیشتر میخواد
ما نهار هیچی نداریم همه چی هم تموم شده شوهرمم گرفته خوابیده دخترمم تلوزیون میبینه منتظریم اقا بیدار بشه
آش رشته داشتیم
از صبح حیاطو شستم و با دخترم درس کار کردیم،الانم سعی میکنم بخوابه
طبق معمول جمعه ها با همسرم قهرم
کشک و بادمجان با پیاااز و سنگک و دوغ گازدار😃
هوس آبگوشت کردم اما بلد نیستم خوشمزه درست کنم
اگه دلتون خواست ممنون میشم بگین چجوری درست میکنین
لعنت به این ویروس جدید دیشب که کلا بیمارستان بودم بعدشم که اومدم خونه اینقد استفراغ کردم داشتم پاره میشدم با یه بچه کوچیک با بدبختی واسش غذا درست کردم هویج پلو خودمم روبه قبله شدم فک میکنم دارم تموم میکنم
ناهار چیز سبک داریم سیب زمینی تخم مرغ
شوهرم رفته بیمارستان برا خواهرش ناهار برده بچه ی عابجیش مریض شده بیمارستان بستری کردن مامانشم ناهار پخت ب شوهرم گفت ببره بده منم منتظرم بیاد ناهار بخوریم از صبح هم تمیزکاری خونه میکردم
