من از بچگی بزرگ شدم یعنی 4.5 سال بیشتر نداشتم اما همه چیز رو میفهمیدم کلاس 2.3بودم که خواهر بابام فوت میکنه و عمه ای دیگه ام نمیدونم چرا چی میشه اما عشق نوجوانی بابامو توی همین حین باز برای بابام جور میکنه و به اون زن میگه پیام بده به بابام با اینکه هم اون زن شوهر و بچه داشت هم بابای من اما بهش پیام میده و رابطه شون شروع میشه بابام با ما خیلی بد رفتاری میکرد مامانمو بی دلیل کتک میزد همیشه از همه چیز ایراد میگرفت من سعی میکردم شبا زود بخوابم و بابامو نبینم که از سرکار میاد چون ازش میترسیدم خیلی بد رفتار میکرد خیلی اذیتمون میکرد مامانم ی که مهمونی بودیم خونه فامیلای پدرم پیامارو تو گوشی بابام میبینه همونجا دعوا درست میکنه و بابام منو مامانم و داداشمو کتک میزنه میندازه تو ماشین و جلو همه میگه میخوام خودمو اینارو بکشم بیاید بقیه شو بگم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
به درک ک بابات میبینه یا نه بخاطر خودش ن اون نامرد
اره عزیزم. مامانم از همون اوایل دیگه اصلا به رقابت با اون زنه فکرم نکرد حتی. ففط به خاطر خودش و بابام به خودش میرسه.اابته نمیگم بابام تو ذوقش میزنه وقتی مامانم خودشو درست میکنه اما میگم اگر نکنه هم بابام عین خیالش نیست
میدونی منم زندگیم دست کمی از مادرت نداره شوهرم خیانت نکرده اما روانیه دقیقا با تمام وجودم فهمیدم چی میکشین راستش من گاهی میگم خدا نجاتم میده ولی وقتی سرنوشت کسایی مثل مادرتون رو میبینم که هیچ معجزه ای نشده براشون حالم بد میشه یعنی خدا به منم قرار نیست کاری کنه