2777
2789
عنوان

خیانت پدرم و بدبختی هامون

3114 بازدید | 115 پست

من از بچگی بزرگ شدم یعنی 4.5 سال بیشتر نداشتم اما همه چیز رو می‌فهمیدم کلاس 2.3بودم که خواهر بابام فوت میکنه و عمه ای دیگه ام نمیدونم چرا چی میشه اما عشق نوجوانی بابامو توی همین حین باز برای بابام جور میکنه و به اون زن میگه پیام بده به بابام با اینکه هم اون زن شوهر و بچه داشت هم بابای من اما بهش پیام میده و رابطه شون شروع میشه بابام با ما خیلی بد رفتاری میکرد مامانمو بی دلیل کتک میزد همیشه از همه چیز ایراد میگرفت من سعی میکردم شبا زود بخوابم و بابامو نبینم که از سرکار میاد چون ازش میترسیدم خیلی بد رفتار میکرد خیلی اذیتمون میکرد مامانم ی که مهمونی بودیم خونه فامیلای پدرم پیامارو تو گوشی بابام میبینه همونجا دعوا درست میکنه و بابام منو مامانم و داداشمو کتک میزنه میندازه تو ماشین و جلو همه میگه میخوام خودمو اینارو بکشم بیاید بقیه شو بگم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خلاصه یکی از فامیلا برا اینکه بابام مارو تو راه نکشه تا ببره خونه پدربزرگ مادریم با ما میاد و بابام تو ماشین همش میگه میرم زنه رو میگیرم و سارا (اسم مستعار مامانم)طلاق میدم و کلی تو راه بهمون فحش میده من دستشوییم میگیره مامانم میگه بزن کنار کلی بهمون فحش میده و تیکه بار میکنه خلاصه رسیدیم خونه ی اقاجونم مامانم گقت هیچکس پشت مامانمو نگرفت و حمایت نکرد و اقاجونم کلی بدرفتاری کرد و گفت سارا اگه میخوای بمونی بچه هاتو بنداز پیش باباشون مامان منم دلش نمی اومد 

چند روز گذشت مامان بابام اومد و وساطتت کرد که دیگه نمیکنه و اشتباه کرد اما تازه اولش بود باز برگشتیم خونمون همون آش و همون کاسه کتک میزد مامانمو هر اتفاق کوچیکی که تو خونه میفتاد زنگ میزد به عمم و می اومد و آبروی مارو جلوی خانواده پدریم میبرد بابام 

مامانم سعی کرد به شوهر زنه بگه اما اون مرد باور نکرد و گفت زنه من همچین کاری نمیکنه 

چرا مامان تون اول اقدامات دادگاهی نداشته و بعد خودتون چرا بابت خشونت رفتاری هاشون اقدام نداشتین ،این سریع ک کتک کاری داشت تماس با ۱۱۰ اول بگیرین و بعد ۱۲۳ اورژانس اجتماعی خودشون میان پیگیری میکنن وبعد این دوتا تماس اقدام سریع دومی دیگه جرات نداره باباتون دست درازی و خشونت رفتاری کنه

هرکسی مشکل حقوقی داشت احتیاج به کمک داشت بهم اطلاع بده کمک کردن از علاقه های فوق قلبیم هست بعدیادت نره تو زندگیت مجبور نیستی به هیچ کسی راجع به چیزی جواب پس بدی به غیر از وجدانت اینو هیچ وقت یادت نره در عالم هرکسی ممکنه مهر قلب داشته باشه ولی نه [وجدان] همه بندگان مقرب الهی هستیم مهم اینه ک خدا فراموشت نکنه وگرنه بقیه که میان‌ و‌ میرن انسانیت داشتن و معرفت وجدان آسوده و اراده ومهربونی سبک زندگی نجیب زاده هاست انگاری قرن ماروزگار مرگ انسانیت هست  انسانیت گاهـی یک لبخندهس یک آرامش امنیت که محکم میگه نترس من هستم کمکت میکنم  که به احساسات و روح یک انسان غمگینی آرامش هدیه میکنی چشم بهم بزنید عمرتون میگذره پس حواستون به تلف شدن روزها تون در آشفتگی ها باشین.                       

هر روز با چشم خودم دیدم مامانم چقدر سختی میکشید و ذره ذره آب میشد 9 سالم بیشتر نبود اما شده بودم ی دختر جوون هم درد مامانم و پای درد و دلاش می‌نشستم مامانم باز به بابام میگفت نکن اینکارو دید فایده ای نداره خودش رفت زنگ زد به شوهر اون زن باز و مرده هم به زنش گفت و زنش یواشکی زنگ زد به بابای من اون شب تو خونع ما قیامت شد بابام مامانمو برد تو اتاق در و روش قفل کرد زنگ زد عمم اومد کتکش میزد با کمربند من تو اشک غرق بودم و آبرومون که جلوی شوهر عمم و بچه هاش میرفت و غرورمون خورد میشد مامانمو خیلی کتک زدن و اذیتش گردن بابام گفت اگه شوهرش بفهمه تورو و با بچه‌هات که ما باشیم میکشه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792