چند روز گذشت مامان بابام اومد و وساطتت کرد که دیگه نمیکنه و اشتباه کرد اما تازه اولش بود باز برگشتیم خونمون همون آش و همون کاسه کتک میزد مامانمو هر اتفاق کوچیکی که تو خونه میفتاد زنگ میزد به عمم و می اومد و آبروی مارو جلوی خانواده پدریم میبرد بابام
مامانم سعی کرد به شوهر زنه بگه اما اون مرد باور نکرد و گفت زنه من همچین کاری نمیکنه