من پسرمو وقتی ۲۴ سالم بود بدنیا آوردم ، خودم دیگه قصد بارداری ندارم ولی شوهرم داره دیوونه ام میکنه از همون اول میگفت یکی دیگه بیاریم من زیر بار نرفتم ، الان دیگه زیادی میگه هی واسم دلیل و برهان میاره که بچه بزرگ میشه تنهاست گناه داره یدونه بچه نیست ، حقیقتأ من در خودم نمیبینم دوباره مادر بشم چون احساس میکنم واسه بچه وقت نمیزارم و گناه دارن، از طرفی الان سی سالمه بخوام بچه بیارم حداقل دو سه سال طول میکشه تا اقدام کنم و حاملگی و... میشم سی و سه سال ، بنظرم تفاوت سنیم با بچه خیلی زیاد میشه بچه مادر جوون نیاز داره، تو دوراهی بدی گیر کردم از طرفی اصرار شوهرم و دلیل هایی که میاره ، از طرفی تفاوت سنی و روحیات خودم و اقتصاد که نمیدونم بتونم واسش آینده ای بسازم یا نه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خدا نگهداره عزیزانت رودوقلوهامو ندارمولی آینده و رزق و روزی دست خداست بنده ها فکر می کنن این خودشونن ...
آخی عزیزم 😢
جدا از اقتصاد من احساس میکنم توانش رو ندارم ، سر بچه اولم با اینکه اذیتم نکرد سخت بود چون دست تنها بودم بزرگش کردم تازه الان بزرگ شده یکم نفس کشیدم میتونم برم بیرون یا جایی
عزیزم کار امروز به فردا مسپار دست دست نکن همین شنبه برو دکتر اقدامات اولیه رو انجام بده
من الان سرکار میرم عزیزم کارمم با لیزر هست خطرناکه ، تازه دندونامم باید درست کنم ، جدا از اینا اصلأ نمیتونم با بچه دوم کنار بیام ، چندماه پیش بی بی چکم مثبت شد تا خود صبح بیدار بودم فکر و خیال میکردم فرداش پریود شدم خیالم راحت شد
انشالله هرچی خیره پیش بیاد. میتونم یکم درکت کنما ولی خب یکمم شوهرت حق داره. بچه یدونه باشه تنهاست. از طرفی هم تو این دوره زمونه تا موقعیت مالی اوکی نباشه نمیشه به کسی گفت بچه بیاد