مامائه چون از آشناهای شوهرم بود گفت بخواب دیدم کوله پشتی و باز کرد پر از وسیله و یه چیزایی مثل سیخ!!گفتم مگه اینا سیخ کباب نیستن!؟فهمید ترسیدم گفت تو کار نداشته باش نگاه نکن رحمم و با یه چیزی فک کنم ساکشن بود باز کرد و با سیخ میزد داخل رحمم اینقد جیغ زدم اینقد جیغ زدم که داشتم از حال میرفتم یه تیکه بزرگ دراورد گفت هنوز هست من دیگه جون نداشتم تمام مدت هم شوهرم موند تپ ماشین و با اصرار هم حاضر نشد بیاد کنارم باشه