داشتیم درمورد دیر حرف زدن پسر کوچیکه صحبت میکردیم. یهو برگشتم گفت پسر بزرگه هم از بس مامانم باهاش حرف زد زود حرف اومد. گفتم والله مامان تو که از هر انگ و ایرادی دریغ نکرد. همش روی بچم اسم میذاشت که اوتیسم و فلانه.
الان شده زحمتکش بچه های من؟
از خونه بیرونش کردن 4 سال تقریبا قطع رابطه بودیم. یکسال ماموریت بود یکبار ننه باباش نگفتن دست تنها به کمک نیاز داری یا نه.
الان یک ماهه باز میره اونجا دوباره اونارو میزنه تو سر من.
گفتم پس این دومی هم ببر ننت بهش حرف زدن یاد بده.
پس فردا بچم موفقیتی هم به دست آورد بگو از بس ننم براش زحمت کشید موفق شد.