دیشب خونه مادرشوهرم اینا بودیم (همسایه هستیم)
کار شوهرم جوریه که شیفته.
بعد من اکثرا وقتی نیست میرم خونه مادرم اینا با اتوبوس البته صبحش که شوهرم میاد خونه دوباره راه میوفتم
قرار بود ظهر برم دانشگاه که کنسل شد . دیگ چیزی به مادرشوهرم اینا نگفتم
بعد که یهو زنگ زد گفت رفتی کلاس. گفتم کلاسم کنسل شد گفت الان خونه ای . گفتم بله . گفتش میخوای بیا اینجا تنهایی. گفتم نه دیگ میرم خونه مامانم اینا
بعد گفتش باشه. دلم نمیخواد از دستم ناراحت بشه
بنظرتون بهش زنگ بزنم بگم. بعد از اینکع کلاسم کنسل شد داشتم کارامو میکردم . تا الان .. بعدشم که مامانم خیلی اصرار داشت که برم اونجا. برا همین دارم میرم اونجا. وکرنه میومدم پیش شما