بابام جفت زمین مسکونیاشو داد به ۲ تا داداشم بفروشن آپارتمان بخرن مستاجری نکشن به بزرگه ماشینم خرید به کوچیکه کل خرج عروسی رو داد عروس بزرگه میگفت بابات برات عروسی نگرفت بابای من برای داداشم عروسی گرفت داداشم گفت عوضش بابای من خونه و ماشین برام خرید بابای تو با اینکه چند برابر پولدارتره هیچی به داداشت نداد طبقه ی پایینش نشسته محتاج خودش کنه ( ۱۵ ساله ازدواج کرده خونه نداره ) ، بعد بابای تو قبل عقد خونه ی مجزا خواست منم گفتم خونه دارم ،
ما خانوادگی کرونا گرفتیم یکیشون زنگ نزد بگه مردین یا زنده موندین ، ما خودمون سالی ۱ بار میریم عید نوروز ، یه بارم خوشون دعوت میکنن افطاری چند سالیه افطاری رو جم کردن یه وقت دیگه شام میدن سالی یه بار ،
عروس کوچیکه ۱۰ ساله بخت منو بسته ۲ سالیم میشه رزقمو بسته از شبی که فهمید آزمون آموزگاری شرکت کردم با اینکه خودش سرپرستاره ( این اصالتا کورده بزرگ سده ی تهران شهر ما مذهبیه جادوکن نداره