حاضرید طبقه بالای مادرشوهر زندگی کنید

نه بابا.از نزدیکی که خیلی بهتره.من که راضیم از تصمیمم.روح و روانم سر جاشه😂البته من خیلی ساله ازدواج کروم.زمان ما خونه خریدن سخت نبود.دو سه سال مستاجر بودیم

مستاجری، سالی یکباره، نه هر روز اعصابت داغون باشه یه مهمونی نتونی بگیری تو خونه ات

عزیز من کل پول مستجری رو هرماه قرص اعصاب و داروهای ارامش بخش میخورم همه پول کرایه خونه هر ماهم پوله دوا درمونم میشه 🤣🤣

مشکل در چه حد؟ دعوا و جدل و بحث نداریم.اختلاف نظر وجود داره و الان که بچه هام بزرگتر شدند این تفاوت فکر و سلیقه بیشتر نمایان شده ولی با رعایت احترام توضیح میدیم و گاهی هم سکوت میکنیم.

مزیت با هم بودنمون خیلی خیلی بیشتر از سختی های کنار هم بودنه

۳سال بودم فکر میکنم باید به شوهرت نگاه کنی تا الان اجازه دخالت داده بهشون؟ازت حمایت میکنه همیشه؟تحت تأثیر حرفای خانوادش هست یا نه؟ در مورد مسائل زندگیتون با اونا حرف میزنه در مورد چیزایی که باید با تو مشورت کنه با اونام مشورت میکنه یا نه؟

و خانوادش ذاتشون چطوریه تشویق میکنن شوهرتو به عشق و محبت یا از دیدنش حالشون بد میشه

در انتها اگه جواب همه اینا به نفع تو بود بازم توصیه میکنم نری

ترجیح میدم تمام سختیارو به جون بخرم ولی پیششون زندگی نکنم ....۱۸ سال متاهم

کلیدمینداختن یهومیومدن تو.... کلی اهل رفت وامدبودن مدام مهمونی واینکه تک عروسم انتطارداشت همه کارهارومن کنم حتی دخترش پامیشدمیگفت توبشین عروس هس دیگه بااین حال مادرشوهرم ودخترش همیشه قیافه میگرفتن باهمه میگفتن میخندیدن بمن که میرسیدن توقیافه بودن که مثلایموقع احساس صمیمیت نکنم.... هرجامیگفتن حتی خونه همشهری هفته ای چنباربایدمیرفتیم اماخونه فامیل من بجزپدرومادرم نمیزاشتن اونقدزیاده که اینایه بخش کوچیکش بود

هرگز  من اصلا نمیتونم زیر نظر کسی زندگی کنم اگه مجبور ید اونجارو بدید اجاره برید جای دیگه مستاجر بشید

در همه جوانب زندگی چه مادی و چه معنوی حامی ما بودند و محبت می کنند و دلسوزند.اگر همکاری مادرشوهرم نبود من نمیتونستم تا این حد پیشرفت کنم. هوای خودم و بچه ها و کلا زندگیمون رو دارند. رابطمون هم عروس و مادرشوهری نیست بیشتر مثل مادر و دختر میمونه.در واقع دو تا زندگی یکی شده. من و تو بینمون نیست.

البته بگم بدون مشکل هم نیستیم ولی نه من کینه به دل میگیرم نه خانواده شوهرم. اگر مسئله ای پیش بیاد من میزارم به حساب دلسوزی زیاد که بلد نیستند چطور بیان کنند و اگر من خطایی کنم ایشون میزارند پای کم تجربگی.

اختلاف نظرکه ادم حتی باخونواده خودش هم داره.... ولی معمولاکسایی که یجازندگی میکنن باخونواده همسرنارضایتی بیشتره چون بیشترمواقع حس حسادت ونبوداستقلال ودخالت باعث مشکلات زیادی میشه من بعد11سال مستقل شدم متاسفانه الانم خیلی وقتهاحال روحیم خوب نیس ومدام ازارهایی که ازشون دیدم فراموش نمیشن واحساس مییکنم روزهای طلایی جونیم ازدست رفته

بله غالبا مشکلات زیاده مخصوصا اگر حد و حدود و حریم ها حفظ نشه و برداشت های اشتباه هم از رفتار یکدیگه داشته باشند.

متوجهم چه دردی رو تحمل کردید و اثر بعضی زخم ها عمیقه ولی باید سعی کنید عبور کنید.گذشته که دیگه برنمیگرده باید به حال و آینده توجه کرد 

سعی میکنم ولی گاهی بادوباره دیدنشون وتکراررفتارهاشون دوباره به گذشته برمیگردم...برام دعاکنید

ان شاالله عاقبت بخیر بشید.