با بچه نوزاد ک میرید مهمونی چجوریه هی بغل میکنن

چچ بد نباید راه میدادی خب

لااقل ب مادری خواهری کسی میگفتی بیاد کمک

واس منم از 3 روز خواستن بیان،نزاشتم گفتم نیان تا بهتر شم،وقتیم ک اومدن گفتم بیان خونه بابام ک اونجا کمکی باشه

بعدشم ک اومدم خونه خودم چند باری چندتا اقوام و اشنا خواستن بیان ک مادرشوهر یا شوهرم میگفتن فلانی گفته کی بیام،منم ج ندادم و دیگ اونام نیومدن😁 والا با دوتا بچه شیر ب شیر اصلا حوصله خودمم ندارم چ برسه ب مهمون

فقط درجه 1 ها اونم باکمک

خودت و بچت تو اولویت باشن برات 

ککسی نمیگه کم داره

اونی کم عقله ک نوزاد مردمو مدام بغل بگیره!

حالا میگیم خالشه عمشه یچیزی ولی نه هر ننه قمری حالا صدتا بجه هم داشته باشه

مادرشوهرم سر بچه اولم اصلا انگار بار اولش بود بچه بفل میگیره،چند بار بچم نزدیک بود از پشت چپه شه چون خانم بلد نبود کمر بچه رو محکم بگیره یه دستی بغل میکرد!! یا پدرشوهرم پرت میکرد هوا بچه رو یا از مچ دست نوزادو بلند میکرد بجای اینکه زیر بغلو بگیره

برام مهم نبود ناراحت میشن یا نه بچه من عروسک نیس ک رک و مستقیم میگفتم اینجور بغل میکنید دردش میاد این مدلی بغل کنید بهتره،با احترام

حالا منظور ندارم ک ناراحت بشی اسی 

کلا حساس باش 

مادرای بیخیال بچه هاشون اسیب زیاد میبینن

خجالتم نکش ، ناراحت شدن هم به جهنم

مهم بچه است

بچه بزرگ هم شد حواست باید باشه 

الان بچه بزرگم 3 سالشه حدودا 

همش میخواد شیطنت کنه ،یا جایی نمیرم 

یا اگ برم مدام حواسم هست اسیب نزنه،کثیف نکنه 

هعی مادری خیلی سخته

تازه من دوتا کوچولو دارم

نه عزیزم آروغشو نگرفته بودن 

خیلی بدجور اون شب آورد بالا خیلی خیلی ناجور بود همه جا کثیف شد خوب شد اون لحظه اومدم سری بزنم بهش طفلک تو خواب هفت پادشاه بود 

نمی‌تونستم بمونم پیشش عزیزم دست تنها بودم پس کی پذیرایی میکرد از مهمونا

خب من خونه بابام بودم بعد اون شب همه رفته بودن بیرون مامانم و داداشم اینا فقط من خونه بودم یهو اینا سر زده اومدن خونه که درو وا کن پشت دریم 

شانس من نیومدن نیومدن 

یه شب خانوادم رفتن بیرون 

همون شب اومدن خونمون