دقیقا حریم خصوصی فلان ندارن هرروز این میاد اون میره چون خونه پدر شونه من خودم تو یه شهر هستیم با خانواده همسرم ولی با ماشین بیست دقیقه دوریم خودنشونمم چن طبقه اس ولی من مستاحری رو انتخاب کردم تا یه طبقه از خونه اونا رو گفتم به همسرم رهن کرایه بده ولی من تو اون خونه نمیام چون اونجا ارامشمونو از دست می‌دیم همسرم قبول کرد گفت الویت زندگیمون هردو هستیم هردو باید راحت باشیم الان به شدت آرامش دارم ماهی یه بار میرم سر میزنم تمام نه دخالتی نه حرفی نه حدیثی از هیچ ماهم خبر ندارن ماهم نداریم
اسی اگه بری تو اون خونه زندگی سختی در پیش خواهی داشت باید طاقت و تحملت رو خیلی ببری بالا
اما اگه میخای بری از همون روز اول خودت خونه رو تو مشتت بگیر و اگه مادرشوهرت هیچ کاری نمیتونه کنه که تمام کارا رو دوش خودته اما جوری هم نباش که بگن وظیفشه فلان کارو کنه
اگه خواهر شوهر ها میان با بچه هاشون ریخت و پاش های بچه ها رو اگه جمع کنی یا بچه ها رو نگه داری که مامان بابا هاشون برن از خونه بیرون میشه وظیفت و دیگه بعدش سخت میشه این وظیفه رو از دوشت برداری و یک چیز دیگه چه بخای چه نخای اونجا خونه مادربزرگ و پدربزرگیه باید انتظار اینو داشته باشی که خونشون خیلی شلوغ و پلوغ و رفت و آمد داشته باشه خوراکتون مشترک باشه بیان خونتون و در بخچالتون دیگه مال خودتون نباشه یا نتونی اون غذایی که دلت میخواد و گرونه درست کنی چون هر آن ممکنه پنج شیش نفر سر زده بیان خونتون
ما یه آشنا داشتیم زندگیش اینجوری بود پدرشوهر نداشت فقط مادرشوهری بود
مادرشوهرش بعد سالها زندگی باهاشون فوت کرد اما همچنان رفت و آمد ها مثل قبل تو خونشون ادامه داره و خواهر شوهر و برادر شوهر ها با بچه ها چهارشنبه پنجشنبه جمعه میمونن اونجا برا شام و ناهار و در طول هفته هم میرن میان هنوزم جهیزیش دست نخورده تو کارتونه وقتی هم میان دیگه در کمدها و یخچال مال خودشون نیست چه بخان چه نخان هر چند که پدر شوهر و مادرشوهر فوت کردن اما اونجا بازم خونه پدربزرگ و مادربزرگشونه و شما نمیتونی بهشون بگی خونه اجدادیشون نیان
ول کن
آه چی
کشک چی
الان دوتاپول اون خونه رو بعدا باید بدی بری تراپی
ریده میشه به زندگیت
دیدم که میگما
حداقل اگه دو طبقه جدا بود یه چیزی
تو چندین سال خونه جدا و دور بودی
الان بری تو خشتکشون
من تو عقد 40 روز خونه مادرشوهرم بودم
روانی شدم از دستش
به همه کارمون کار داشت
از حموم بگیر تاووووووووووووووووووو
تازه من نصف روز سرکار بودم
نصف دیگش دنبال خرید جهیزیه
ت ورو خدا فک کن
من تو شهر غریبم
و رفت و آمد ندارم
دو روز میرم خونه ننم حوصلم از شلوغی سر میره
وله کن نقی
همسایه مون
شوهرش جهیزیه خواهراش رو داده
خرج عروسی برادرش رو
باباهه به جاش خونه رو داد این پسرش ( خونه ته یه کوچه تو ته شهر ) دوزار نمی ارزه
چقدر این پسره خرج خونه کردهو شیک و پیک کرده
خواهرا و برادراش سالی به دوازده ماه تلپن اینجا
زنش هم عین کلفت مطبخی
الان سی ساله کارشون همینه
سی سالللللللللللللللللللل
یعنی اگه زن این مرد سی سال میرفت خونه مردم رفت و روب
الان بازنشسته شده بود ماهی 25 حقوق داشت
خداروشکر خیلییی ازش راضیم چون به درک شعور بلوغ ازدواج رسیده بود ازدواج کردیم چون همیشه میگه زن شوهر باید الویت هم باشن حتی وقتیکه بچه بیاد چون بچه میره سر زندگیش زن شوهر میمونیم و در مادرم خواهر برادرم اونا زن ها وشوهراشون دارن ماهم همو
