با اکانت فیکم اومدم
خیلی نیاز ب درد و دل دارم حالم خوب نیس
من ۱۸ سالم بود پسر عمم اومد خاستگاریم اول هم من هم خانواده جوابمون منفی بود بعدش اینقدر اومدن رفتن جواب مثبت دادیم خودمم بعد چن ماه ک اومدن رفتن ی طورایی عاشق شخصیت پسر عمم شدم چون تا اون موقع تا حالا باهاش حرف نزده بودم ب صورت جدی
خلاصه بعد دو روز،خانوادم گفتن نه تو خاستگار خیلی بهتر این داری و بهمش زدن بدون رضایت من
بعد ازین بزرگترا کلی با خانوادم حرف زدن پسر عمم بارها اومد خصوصی صحبت کرد با خانوادم اما فایده ای نداشت از طرفی منو پسر عمم با هم چت میکردیم خب طبیعیه ب هم دل بسته بودیم پسر عمم ک از قبل عاشقم بود منم از بعد خاستگاری اومدنش
خلاصه سه سال هر کاری ک بگید کردیم از،مشاور رفتن تا خودکشی من تا دعواهای پسر عمم با خانوادم تا کتک زدن پسر عمم ک بابام زدش و من بعد سه سال وا دادم دیگه گفتم نمیتونم بدون هماهنگی با پسر عمم ب یکی ا خاستگارام جواب مثبت دادم اخه من هر روز،زیر مشت و لگد بودم بخدا مو نصف موهام ریخته بود همیشه بدنم کبود بود ب امااااممم رضاا قسسممم صد بار مرگو جلو چشام دیدم اینقدر کتکم میزدن