حقیقت همسایه جفتی ما یه خانم به شدت محترم هست خیلی وقتها همسرش شیفته و خیلی وقتا هم همسرش خونه هست و بارها پیش اومده که برادر این خانم نصف شب مثلاً ساعت ۱ ۲ ۳ حتی ۴ اومده پیششون البته اینها رو من از دو سه تا از همسایهها شنیدم که خدا ازشون نگذره بارها دیدم شاید یکی دیگه بوده و من ون شب این چیزها رو از همسایهها شنیدم خیلی ترسیدم و دارم احتیاط میکنم که بعد از ساعت ۱۲ شب به کسی رو ندم که بیاد خونم آخه پسرهای برادرم یا پسرهای داداشم اگه نزدیک به خونمون بودن گاهاً میومدن سر میزدن حتی ساعت ۱ یا ۲ یا حتی برادر خود مجردمم شده بود با دوستاش نزدیک به خونه ما بوده و اومده دم در خونه من با دوستاش پیاده شده منو دیده و رفته اما بعد از اینکه این چیزها را از همسایهها شنیدم قدغن کردم و بعد از ساعت ۱۲ شب دیگه جواب کسی رو نمیدم یا جواب سر بالا میدم و از همه بدتر این بوده که داداشم رو خیلی وقتها میپیچونم و جوابش رو نمیدم اما باز هم تکرار میکنه و میبینم که بازم پیشنهاد میده میخوام بیام حتی شده ساعت ۲ شب که همسرم خوابه میاد تو پذیرایی میشینه با گوشی ور میره یا خوراکی میذارم جلوش میخوره یا تلویزیون رو روشن میکنه البته صدای تلویزیون رو تا آخر کم میکنه و با زیرنویس فیلم میبینه میدونم وابسته من هست اما بارها به مادرم گفتم این رفتارش اشتباه است میشه نظر شما رو هم در این مورد بدونم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
حرف مردم باد هواست من یک سال ونیمه تنهام برادرم یه زنگمنمیزنه چه برسه سر بزنه از عقده هاشون که برادرشون بهشون سر نمیزنن این جیزی نیست خرف دربیارن برا من که شد حسرت
فکرمیکنم شاید مشکلی براشون پیش اومده برادرش اومده پیششون شماهم به خاطر حرف مردم دادشت روازخودت دلگیر نکن
پیش اومده پدرومادرم وخواهرم باهم میرن مسافرتی یاجایی برادرم به خاطر شغلش نمیتونه بره من میرم پیشش میمونم چند روزیه دوسال پیش رفتن کربلا من رفتم پیششدن موندم اشکالش چیه
منم شوهرم ۱۰ روز ۱۰روز نیس گاهی شبا میاد چون من طلا دارم تو خونه داداشم استرسی خیلی میگه نکشنتون من پدر ندادم همیشه مثل پدر برام ،از اونورم شوهرم زیاد خوب نیست همیشه هوامو داره میگه مقصر من بودم اصرار کردم اون زمان به ازدواجت خودش مقصر میدونه..خدا نگهش داره ان شاءالله
مثلا امروز گوشی خاموش بود چندساعت اومده بود مسجد سراغم گفت ترسیدم نکنه کشتنت متاسفانه مثل مامانم استرسیه ..
عزیزم شما درست توضیح ندادی، به خاطر خودت معذب میشی یابه خاطر حرف همسایه ها؟
نه بیشتر به خاطر خودم معذب میشم میکنم خیلی رفتار زشت و چیپیه که بعد از ساعت ۱۲ شب بری خونه کسی یعنی این حس بهم دست میده که داداشم داره خودشو بیارزش میکنه تو چشم شوهرم آخه شوهرمم چند بار به شوخی گفته منم دیگه به خانوادهام بگم ساعت ۱۲ به بعد بیان البته شوهرم خیلی آدم پایه است هیچ وقت ندیدم بد اخلاقی بکنه