2777
2789

حقیقت همسایه جفتی ما یه خانم به شدت محترم هست خیلی وقت‌ها همسرش شیفته و خیلی وقتا هم همسرش خونه هست و بارها پیش اومده که برادر این خانم نصف شب مثلاً ساعت ۱ ۲ ۳ حتی ۴ اومده پیششون البته این‌ها رو من از دو سه تا از همسایه‌ها شنیدم که خدا ازشون نگذره بارها دیدم شاید یکی دیگه بوده و من ون شب این چیزها رو از همسایه‌ها شنیدم خیلی ترسیدم و دارم احتیاط می‌کنم که بعد از ساعت ۱۲ شب به کسی رو ندم که بیاد خونم آخه پسرهای برادرم یا پسرهای داداشم اگه نزدیک به خونمون بودن گاهاً میومدن سر می‌زدن حتی ساعت ۱ یا ۲ یا حتی برادر خود مجردمم شده بود با دوستاش نزدیک به خونه ما بوده و اومده دم در خونه من با دوستاش پیاده شده منو دیده و رفته اما بعد از اینکه این چیزها را از همسایه‌ها شنیدم قدغن کردم و بعد از ساعت ۱۲ شب دیگه جواب کسی رو نمیدم یا جواب سر بالا میدم و از همه بدتر این بوده که داداشم رو خیلی وقت‌ها می‌پیچونم و جوابش رو نمیدم اما باز هم تکرار می‌کنه و می‌بینم که بازم پیشنهاد میده می‌خوام بیام حتی شده ساعت ۲ شب که همسرم خوابه میاد تو پذیرایی می‌شینه با گوشی ور میره یا خوراکی می‌ذارم جلوش می‌خوره یا تلویزیون رو روشن می‌کنه البته صدای تلویزیون رو تا آخر کم می‌کنه و با زیرنویس فیلم می‌بینه می‌دونم وابسته من هست اما بارها به مادرم گفتم این رفتارش اشتباه است میشه نظر شما رو هم در این مورد بدونم

بخاطر حرف مردم داداشت رو نپیچون اون از همه عزیزتره🥺

«زندگی مینیمالیستی» یعنی بازگشت به سادگی، به اصلِ آن‌چه واقعاً مهم است. یعنی فهمیدن این‌که شادی در داشتن چیزهای بیشتر نیست، بلکه در داشتن چیزهای درست است. وقتی مینیمال زندگی می‌کنی، ذهنت سبک‌تر می‌شود. دیگر لباس‌هایی که سال‌هاست نپوشیده‌ای ذهنت را شلوغ نمی‌کنند. دیگر اشیای بی‌استفاده در گوشه‌ی خانه یادآور گذشته‌ای نیستند که رهایش نکرده‌ای. تو یاد می‌گیری که آن‌چه ارزش نگه‌داشتن دارد، عشق است، آرامش است، لحظه‌ای با چای گرم و آفتاب روی پنجره 🌾 اگه دوست داری به جمع مینیمالیست ها ملحق بشی بهم بگو تا لینک تاپیک رو بهت بدم 🥰 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خوب داداشات بیاد مشکلش چیه

خه آخه خیلی بد موقع میاد منظور من ساعت ۹:۱۰ شب نیست حتی منظورم در طول روز نیست منظورم ساعت ۱ تا ساعت ۴ صبحه که حتی گاهی همسرم توی سالن می‌خوابه یا میگه جا بنداز اینجا بخوابیم من واقعاً معذب میشم

وااا دختر دایی منم شوهرش شیفته داداشش ارایشگره بعد میره پیش دوستاش ساعت ۱و۲میره پیش خاهرش ک تنهانباش ...

دارم میگم که ببین دم دهن مردم رو واقعاً نمیشه بست من بعد از اینکه این چیزها رو شنیدم از ساعت ۱۲ به بعد واقعاً دیگه دوست ندارم رفت و آمد بخونم باشه

حالا چرا ۱۲شب ب بعد میان جغدن؟

دقیقاً منظور من هم همینه حالا در طول روز یا حتی تا ساعت ۹:۱۰ شب بیان قدمشون روی چشم اما آخه ساعت ۱۲ شب به بعد خیلی زشته شاید من معذب بشم شاید شوهرم راحت نباشه

خه آخه خیلی بد موقع میاد منظور من ساعت ۹:۱۰ شب نیست حتی منظورم در طول روز نیست منظورم ساعت ۱ تا ساعت ...

اگه معذب میشی ک یجور بهش بگو ولی اگه همسرت هم خونه هست و داداشت میاد دیگ واقعا ب کسی ربطی نداره

دارم میگم که ببین دم دهن مردم رو واقعاً نمیشه بست من بعد از اینکه این چیزها رو شنیدم از ساعت ۱۲ به ب ...

خب به خانوادت بگو چون اونجاحریم شخصی توعه و هیچکس نمیتونه براتون تصمیم بگیره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792