2777
2789
عنوان

چجوری وابستگی دخترمو ب خودم کمتر کنم یعنی نابود شدم نابود نابود

| مشاهده متن کامل بحث + 354 بازدید | 40 پست
دختر من به هیچ عنوان قبول نمیکنه کوچکتر که بودگاهی قبول میکرد الان هرگز ...دکتر ک می‌خوام برم باید ب ...

دیگه مجبوری اگه و نه و نمیشه رو فراموش کن الان ۴ سالشه دو سه سال دیگه باید بره مدرسه و پیش دبستانی اونوقت نابودت میکنه از همین حالا ببرش یه مهد شاد روزای اول شاید بگه باید بمونی پیشم ولز کم کم عادت میکنه

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

دقیقا دو تا دخترهای منم همین بودم . در حدی بودن که دستشویی هم با خودم می‌بردم. بزرگه وقتی رفت پیش د ...

خیلی سخته دیسب انقد خسته شده بودم از این وضع دلم میخواست بشینم زار زار گریه کنم

خدایا کمکم کن من بجز تو کسیو ندارم...💔

ولی ببین منم مث شما بودم تنها بودم

هیچکس حتی یه ساعت نبود نگه داره بچه رو 

ولی وقتی گذاشتمش مهد رفتم دنبالش مربی باورش نمیشد روز اول هست رفته مهد

حتی دستشویی داشته گفته و بردنش دستشویی

با گریه هم اومد و میگفت زود اومدی دنبالم...


مدرسه و... هم مشکلی پیش نیومد 

حتی الان میزارمش خونه تنها میمونه تا بیام


خودت از اول بقلی کردی پیش خودت خوابوندی و... عادتش دادی بچسبه بهت

چرا الان انقد میبینم دوست آشنا فامیل مادر شاغل هست از وقتی بوش بدنیا اومده بوش یک روز پیش ینفر هست ی ...

این که بچه این مدلی زیاد دیدی دلیل نمیشه بچه‌ی شماهم اینجوری باشه..این یه تحلیل اشتباهه

در بعضی از نوزادان جدایی در حد چند دقیقه هم می‌تونه اضطرابش رو فعال بکنه شما که دیدی بچه‌ت گریه می‌کنه و‌تا برگشت شما اروم نمیشه نباید تنهاش میذاشتی

حالا سعی کن اون اطمینان رو‌بهش بدی که همیشه مراقبشی

عزیزم دلم نگران نباش درست میشه این اضطراب جدایی هستش اول باید ببینی چرا میترسه ازت جدا میشه دقیقا از ...

میگه تو میری نمیای دیروز میلرزید می‌گفت توروخدا نرو منو تنها نذار حالا مامانم بودا ...

هیچی واقعا در واقعیت چیزی نیست که بترسه من هروقت که رفتم هروقت تو این سالها من فقط ۳ بار رفتم جایی دخترمو نبردم یبار عمل بینی بود که پیش شوهرم بود یه صبح تا شب ....یبار پیش مادرم بود که وقتی اومدم انقد خوش بهش گذشته بود و خوشحال و شاد بود مدام تعریف میکرد ....یبار هم چندروز پیش گذاشتم پیش مامانم رفتم کلاس خیلی بازی کرده بود باهم رفته بودم دوچرخه بازی کلی مغازه رفته بودن ...اما دیگه نمی‌مونه 

مهد هم فقط تا ظهر هست نهایت که اونم مشاور گفته باید ۲ ماه بری مهد پیشش وایسی

خدایا کمکم کن من بجز تو کسیو ندارم...💔

ولی ببین منم مث شما بودم تنها بودمهیچکس حتی یه ساعت نبود نگه داره بچه رو ولی وقتی گذاشتمش مهد رفتم د ...

خب کجا بخوابونم وقتی بچم شب ها کابوس میبینه کنار خودم که هست شب ها میگه در و بلند میترسم خواب بد دیدم بچمو بذارم تو اتاق جدا تا زجر بکشه ؟

خدایا کمکم کن من بجز تو کسیو ندارم...💔

میگه تو میری نمیای دیروز میلرزید می‌گفت توروخدا نرو منو تنها نذار حالا مامانم بودا ...هیچی واقعا در ...

خوب پس چیزی نیست 

با این وضع نهایت تا یکسال دیگ مستقل میشه 

یسری مهد ها تا شب نگهداری میکنن 

دیگه مجبوری اگه و نه و نمیشه رو فراموش کن الان ۴ سالشه دو سه سال دیگه باید بره مدرسه و پیش دبستانی ا ...

خب مهد فقط تا ظهر هست عصر و شب که باید برم سالن چی 

خدایا کمکم کن من بجز تو کسیو ندارم...💔

من  شبیه بچه شما دیدم تازه اون خواهر برادرم داشت ولی بازم چسبیده بود به مادرش . از حدود ۵ خوب شد به نظرم شما چالش اصلیت الان همینه چون باید فکر مدرسه شو کنی .از همین الان شروع کن با خانه بازی ساعتی . یا کلاسای خلاقیت و نقاشی ساعتی . اولش،یکم باهاش برو تا اشنا بشه ولی بعدش،از گریه و زاریش نترس ببرش تا عادت کنه به مرور . و یادت باشه این بچه ای هست که باید حتما پیش دبستان بره . من خودم سه ماه با دخترم رفتم نشستم سر کلاس تا عادت کرد در حالی که خواهر بزرگترش اینجور نبود . خلاصه هر جوریه این ماجرا رو تا کلاس اول حل کن

اگر دوست داشتید لطفا برای شادی روح مامانم یک صلوات بفرستید 💚
دختر من به هیچ عنوان قبول نمیکنه کوچکتر که بودگاهی قبول میکرد الان هرگز ...دکتر ک می‌خوام برم باید ب ...

دختر من حتی پشت در دستشویی می ایستاد ...اینقد وابسته بود هنوزم گاهی اونجوری میشه با اینکه ۸سالشع ..انگار عادت کرده همیشه منوتو خونه ببینه نباشم بیقرار میشه 

دختر من ب شدت ب شدت ب شدت یعنی هرچی بگم کم گفتم از وابستگیش.معذرت میخوام من مسرویس میرفتم با خودم میبردمش.تو بغلم بود.حتی تو سرویس تو بغلم بود.

چ شب ها و روزها من گریه میکردم از خستگی.

چهار سال رو پا میخوابید شب و روز.حتی وقتی خواب عمیق هم میرفت جرات گذاشتن زمین رو نداشتم.ب نصحیت اینو اون ک از الان شروع کن و نزار بیشتر بشه اقدام کردم ک یواش یواش جداش کنم.و بسیااااااااار لطمه بدی خورد و چ کار اشتباهی کردم.ولی خداروشکر زود متوجه اشتباهم شد و ب کمک ی دکتر ک پیرمرد هم بود دکتر اطفال بود.گفت نکن دخترم نکن.بزرگ بشن چنان خودشون کدا میشن میرن در اتاقم قفل میکنن.بزار هر وقت میخواد کنارت باشه.فقط مدارا کن.

پیش دبستانی کامل رفتم نشستم.کلاس اول کامل رفتم.تو کلاسش نه اما تو سرمای زمستون تو حیاط مینشستم.تا کلاس سوم کمو بیش رفتم.یواش یواش دیدم داره کم میشه.تولد دعوت میشه میره.اردو میره.خونه عمه اش میره و تماااااااام.الان مستقل ترین دختر هست.تو مدرسه تو خونه تو کلاس های ورزشی و موسیقی موفق تر از همه همسن هاش هست.

این تجربه من بود.

دختر من ب خاطر اشتباه من ک مثلا امدم وابستگیش رو در بدترین مقطع سنی کم کنم بر اثر استرس مشگلات گوارشی پیدا کرد،یبوست مزمن.پدرم در امد تا درستش کنم.استرس بی نهایت تو بعضی افراد مشکلات جسمی بغضی افراد مشکلات روحی ایجاد میکنه.تا میتونی فقط و فقط مدارا کن.شاید چند سال طول بکشه اما مجبوری.

خب کجا بخوابونم وقتی بچم شب ها کابوس میبینه کنار خودم که هست شب ها میگه در و بلند میترسم خواب بد دید ...

الان هم مقصر تویی ک ب اینجا رسوندی

همون نوزادی دور تر از خودت میخوابوندی عادت می‌کرد

تا چشم باز کرده چسب بوده ب خودت و مستقل نشده خودش بتونه بخوابه

حالا حالا ها کار داری یه شبه نمیتونی عوض کنی این اوضاع رو


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792