رفتیم بیرون باهم بد من میخواستم شامم بخورم عجله میکرد میگفت زود باش زود باش
گفتم بیا ی عکس بگیریم هعی میگفت زود باش و عجله میکرد اصن نیم ساعتم نشد ک رفتیم بیرون منم بدم اومد واسه من اصلا وقت نمیزاره درست همش میخاست بره منم قهر کردم و اومدم خیلی راهه تا خوابگاه منم تازه ی هفته اومدم زیاد بلد نیستم همینجوری افتادم تو خیابون فک میکردم پشت سرمه ولی نبود ولم کرده بود اصن نیومده بود دنبالم خیلی بد بود بلد نبودم راهم با نشان اومدم چندتا ماشین اومدن جلوم قلبم میخاست وایسه هرچی ب نامزدم زنگ زدم بیاد حداقل ببرم خابگاه جوابمو نداد الانم ک دارم میگم از ترس فقط گریه میکنم با نشان بزور رسیدم خوابگاه خیلی بد بود 😔