مرتیکه ی اشغال خیانت میکرد باز چشماشو رو من گرد میکرد داد بیداد میکرد و طلبکار بود میگفت مال دوستمه. سر صدتا چیز بی اهمیت مسخره ک دستمالت افتاده واسم میوه برنداشتی چشماشو رو من گرد میکرد تند تند نفس میزد دندوناشو فشار میداد دوبار فحش داد بهم ،خیانت میکرد میگفت مال دوستمه تو جیبش مواد بود میکفت واس متهمه ب من میگفت ندارم به داداشش ۶۰تومن پول میداد واسه دوستش و زنش خرج میکرد،کوچکترین مخالفت و ناراحتی منم مساوی بود با پرخاشو عصبانیت خیلی زیادش که اصلا جوری نگاهم میکرد وحشت میکردم،فکر کرده بود منم مثل زنداداش تو سری خورشم ،هورااااا حکم طلاقم صادر شددددد😍😍😍😍یه ماه قبل عروسی جداشدم خدایا شکرتتتتتتتتتت
هرکاری میکرد اشک منو درمیاورد بازم جوری میپیچوند قضیرو ک انگار من کار بد کرده بودم من باید معذرتخواهی میکردم