سلام
امزروز پارتنرم منو مامانشو برای نهار دعوت کرد تا باهم اشنا بشیم بعد من برای مامانش دسته گل گرفته بودم ولی اون برام هیچی
بعد که نشستیم یکم نگاهم کرد با پشت دستش زد به میز گفت ماشالا عروسم فندقه اون موقع حس خوبی گرفتم ولی بعدش گفتم نکنه منظورش اینه قدم کوتاهه یا چون گندمیم گفته فندق شایدم بخاطر لپام خلاصه کلی ناراحت شدم نمتونست بگه خوشگله مثلا
بعدترش پاشدم برم دستامو بشورم برگشتنی دیدم کیفم از جایی که گذاشتم اینوتره شک کردم ولی به روم نووردم تو خونه دیدم که بله یه چیز سبز رنگ تو کیفمه کنجکاو شدم بازش کردم دیدم توش اسم قران و ایناست انداختمش تو کانال نزذدیک خونمون الان دوستم میگه خاک برسرت باید به پسرش میگفتی دعارم بع یه دعانویسی نشون میدادی ببینیم چیه نظرتون چیه بچه ها چیکار کنم