من 20 ساله ازدواج کردم اونا با اینکه بزرگتر بودن دو سال بعد ما ازدواج کردن. من ادم ارومی هستم اهل دعوا نیستم متاسفانه اهل کل و بحثم نیستم سالها همسرم ازارم داد ولی کوتاه اومدم و سکوت کردم با اینکه خودمم شاغلم درسته همسرم سالها بیکار بود یا بعدش درامد زیادی نداشت دوبارم کلاه سرمون رفت پولمونو بالا کشیدن ولی نتونستیم بعد اینهمه سال خونه بخریم. گاهی میینم گریه میکنم از وضعمون
ولی جاریم ادمیه که از همون اول از اون دو به هم زنا بوده همیشه با خانواده شوهرم دعوا و بحث و قهر داشت بهشون توهین میکرد جوری شده که مادر شوهرم و دختراش از این متنفرن . ادمیه جاریم که هر حرفی به ذهنش و دهن میاد میگه توهین میکنه یبار میخواستن طلاق بگیرن شوهرم وساطت کرد بعدش بلایی سرش اودم ی چشمش نابینا شد. سه سالم هست کلا دعوای شدیدی با خانواده شوهرم کردن و کلا برادر شوهرم با همه قطع رابطه کرد ولی هر روز خونه پدرزنشه. دوتا خونه داره ماشین داره همه رو به اسم زنش کرده هرچی زنش میگه چشم میگه. بارها زنش جلوی ما به شوهرش توهین کرده و اون سکوت. الانم چند روزه کلی طلا خریده و باز یه ماشین خیلی گرون. بهش حسادت میکنم با وجودی که اونچنان ادمیه ولی چقدر شوهرش احترامشو داره همه چی هم بنامش زده اونوقت من
