روانی مثل سگ پاچه می گیره، دخترمم یه رفتارهای خاصی داره دیوونم می کنه، انگار گیجه ، تویه عالم دیگه س ،صبح زدمش الان عذاب وجدان داره منو می کشه،دوست دارم خودمو بکشم آنقدر داد بزنم و خودمو بزنم ،واقعا دوست دارم خودمو بزنم از صبح ،حال روحیم خوب نیست،ان شاالله این مردک بمیره که یه روز خوش باهاش نداشتن
من توی همچین خانوادهای بزرگ شدم پدرم ا مادرم بحث میکرد مادرم تلافیشو سر ما در میآورد الان نزدیک 40سالمه خودم بچه دارم قرص اعصاب میخورم و هر شب اونا رو نفرین میکنم
رفته مدرسه و من موندم و عذاب وجدان ،اصلا حالم صبح طبیعی نبود،شب با دعوا می خوابه ،صبح هم با فس فس کاراشو انجام می ده، فقط دو ساعت تو دستشویی می مونه، من چون از سمت شوهرم حالم خوب نیست واقعا رفتارهای اینم اذیتم می کنه ،انقدر دیر می رسیم مدرسه دیگه صدای معلمم دراومده