من کلاا این داستان یادم رفته بود چون کلا یک دقیقم طول نکشید صحبتمون
تا اینکه دیروز سارا دیدم توشرکت باهام خیلی سرد بود بعد چندساعت منو کشید کنار گفت یچیزو میخوام از خودت بپرسم
یه خبری پخش شده از سمت نگین تو شرکت
ک من و محمد باهمیم و فلان خیلی دارم اذیت میشم وقتی این داستان نیست
بعد گفت هرچی فکر کردم دیدم ازون جمع فقط تو با نگین دوستی و
ممکنه گفته باشی گفت چون ما یه جمع تقریبا خودمونی بیرون بودیم
اولش واقعاا یادم نبود گفتم ن من چرا باید بگم (اخه کلا چیزایی زیادی میدونم ازش ک کلا نگفتم هیچوقت اینم چون حرف افتاد گفتم)
بعد گفتم یچیزایی یادم اومد وداستانو گفتم
گفتم فقط چون گفت تو و فلانی باهمید من اینو گفتم ک یه تبرئه بشه
بچه ها…
من اینو ب دوست صمیمیم گفتم و بین خودمون حرف زدیم اصلا بهش فکر نکردم ممکنه پخش بشه و اینطوری بشه😔😔😔