خیلی بد همون دوران جداشدم
نامزد من عصبانی بود ولی اخلاقش خوب بود هیچوقت نزاشت خونوادش دخالت کنن عمیشه طرف من بود حتی بخاطر اینکه روسری نمیزاشنم مامانش و ضایع کرد جون‌میگفت بزار ولی خیانت دیدم ازش خیلی دلم شکسته ازش با اینکه دست کذاشت رو‌قران توبه کرد شرایط جدا شدنم ندارم
ن دیگ با خلق خو هم بیشتر اشنا شدیم اخه من سر میاوردم دهن ب دهنش میکردم قاطی میکرد الان یچی بگه بگم باشه بعدش اروم شد حرفم گوش میدع کلا کل نندازم بحثی پیش نمیاد یکم غرغر میکنه اروم میشه
شکاکیت ک چون محیطمون و خانوادش هستن درست شد نصبت ب اول خیلی خیلی بهتر شد ولی اینکه بخوام تنها برم شهر جایی دوست نداره مگر خیلی ضروری شه
دیگ اوایل این چیزا هست تا بهم عادت کنید باز از من همیشه همیشه طرف خانوادش گرفته بود اول همه خیلی اوایل سختم بود همش گریه بخاطر کارایی ک میکرد باهام حالادهمه میگفتن بهم لوس در حالی هر کسی جام بود طلاق میگرفت حتی با دوستام درد دل میکردم از کاراش میگفتن سریع طلاق فکر کن چقدر تحمل داشتم
ما تهش به ازدواج ختم شد ولی بینش یه جدایی شدید داشتیم کار به بیمارستان و پانیک و گریه هم کشید
خوب بود اما خانواده همسر اذیتم می‌کردند .ذات ندارن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
