خواهرم با یه اقایی مجازی آشنا میشه
اصلا خیال نمیکرده جدی بشه 
بخاطر این هم چیز رو بهش دروغ گفته 
اوضاع مالی خانواده شغل پدرم شغل داداشام حتی اسماشون و محل زندگیمونو دروغ گفته 
اما رابطشون جدی میشه و به هم وابسته میشن 
خواهرم یکسال با این دروغ ها ادامه میده
تا دو روز پیش 
که این اقا گفتن شماره مادرتو بده قرار خواستگاری بزاریم
با من در جریان گذاشت و نظرم این بود هم چیز رو بهش بگه 
ولی خواهرم اصرار داره که چند بار منو خونه شما رسونده و فکر میکنه اینجا خونمونه بزار یه جلسه بیان ازش جدا میشم
اخه بابای من شکل قیافه اش به کارمند بانک نمیخوره حالا شغل ها هیچی چطور بهشون بفهمونیم اسم هاتو چیز دیگه اس