و از خواهر بزرگ درس میگیره خیلی چشم دریده و پررو هست شوهرم دید تو محله میگن فلانی و فلانی میرم میان محرمن و خلاصه حرف و حدیث زیاد و بالا گرفت پسر عمو دختره اومد در خونه و خلاصه شر بزرگی شد برامون
شوهرم بمن گفت میری با دختره حرف میزنی میگی یهخواهر بزرگ جلوتر تو هست مجرد زشته برات همه هم از زبون من میگی و بهش در آخر میگی تمومش کنن وگرنه ایندفعه من آبروریزی راه میندازم منم ترسیدم و خودم رفتم سوارش کردم بردمش بیرون باهاش خیلی قشنگ و آروم و اصلا جوری که به تندی شوهرم گفت باهاش صحبت نکردم و فقط گفتم بخاطر حرف و سخن یکم مراعات کنید تا ببینیم قسمت چیه
حالا رفته به برادر شوهرم گفته با من خیلی بد رفتاری شده و تند باهام صحبت کردن برادر شوهرم از این رو به اون رو کردن مادر شوهرم هم میگه خوب کاری کردی ولی برادر شوهرم قهر کرده خونه هم نمیاد چیکار کنم بنظرتون همش مقصر شوهرمه ولی نمیدونم اشتباه من چیه این وسط قهر کرده خونه نمیاد جوابمونم نمیده