که توقع نداشتین همیشه یاد اون حرف میفتین ناراحت میشن چی بوده کی گفته
حرف که زیاده دادا...
مادرشوهرم گفت دخترای من توی هرمناسبتی با آماده‌ام میتونن بیان خونه من و همیشه هم میان ولی عروسم رو نمیزارم بره دیدن خانوادش
یعنی صدای شکستن دلم رو به طور کامل شنیدم
من معمولا بدترین حرفا رو از مادرم میشنوم.
انقد بد که تا روزها بهم میریختم و نمیتونستم به خودم بیام.
با اینکه تو یه خونه زندگی میکنیم
ولی یه مدته اصلا هیچ حرفی باهم نمیزنیم
تو این مدت روحم داره ترمیم میشه
به یاداوریش فقط حالمونو خراب میکنه
زن عموم سرنوشت شومم رو کوبید سرم بارها
دخترم تو کما
تو آی سی یو
زیر کلی دستگاه
منم حالم داغون و رو به مرگ
پرستاره بهم گفت سندروم داونی ها زود میمیرن
چرا الکی خودتو اذیت میکنی
۳ ساله واگذارش کردم بخدا
کاش یه جا ی بلایی سرش بیاد، کاش یادش بیاد این حرف رو
آخ که تا عمر دارم چه این دنیا و چه اون دنیا نمیبخشمش
اون موقع ها ک تو یه ساختمون مشترک زندگی میکردیم مادرشوهرم منت خونش رو روی سرم گذاشت و گفت بهتر از اون خونه موش که خونه بابات بودی نیس؟
خییییییلی دلم شکست چون من بابام هر چی داشت با پول زحمتکشی خودش بود
بر خلاف خودشون که تمام داراییشون از ارث و میراث بود
الانم ک یادم افتاد گریه ام گرفت ...
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
