ازسرش میوفته دخترمن یه لباسی بودهمش اونومیپوشید یعنی به زورمیشستمش وقتی میشستم بعضی وقتا گریه میکرد
هی میرفت ببینه خشک شده یانه یاهمینجوری که یکم نم بود میپوشید
ولی چندباربهش گفتم بیا کمکم کن بشوریمش صبرکن خشک بشه
یکی دیگه بهش میدادم بپوشه اسمم گذاشته بودم رولباسش عکس بستنی روش بودمیگفتم بریم لباس بستنی روبپوشیم ببین چقدرخوشگله کم کم ازسرش افتادالان اصلا یادشم نیست