مامانم یه تیشرت عادی تو خونه پوشیده بود بجون خودش که عزیزترینمه یه تیشرت عادی بود که اکثر مردم بیرون هم میپوشنن بعد داداشم برگشته به مامانم میگه این لباست مناسب نیست پیش ما بپوشی مامانم به شوخی گفت وای این اخلاق و طرز فکرت یجوریه که روم نمیشه واست برم خواستگاری دختر مردم داداشم برگشت فوش پدر به مامانم داد (واسه اولین بار) یک دعوایی شد که نگو بد من که پشت مامانم دراومدم به قصد کتک زدنم اومد جلو مامانمو بابام نزاشتن
از بی عرضگی بابام خسته شدم به داداشم هیچی نمیگه حتی برمیگرده یواشکی به داداشم میگه مامانتون دیوونس ولش کنین بعد من میگم بابا تو الان باید پشت زنت دربیای بعد میگی دیوونس که پسرتو پرو تر کنی برگشت گفت تو خفه شو بتو ربطی نداره
دلم واسه مامانم میسوزه کل جوونیشو واسه بچهاشو شوهرش گذاشت الان هر روزش عذابه