من دارم لیسانس میگیرم ؛ امروز حرف از آزمون استخدامی بود بعد برگشت گفت توکه نمیتونی !!! ( منظورم کار کردن بود ) 
بعد حرفش با این بود که کار هرکسی نیست قبول شدن تو آزمون ها و من نمیتونم ! 
( اعتماد به نفس منو کشت!!!!!) به خودم میگم پخمه ای بعد من مامانم هر موقع بیاد خونم دنباله اینه فلان کابینت کنم بریزه پایین مرتب کنه 
یا اگه وسیله ای رو جا به جا کرده باشم میاد میگه چرا چیدی اونجا الان میارم میچینم سر جاش!!! یعنی اختیار خونه خودمو ندارم !!!!!
نمیدونم چرا این حس رو داره که از پس هیچ کاری بر نمیام ! 
مهمون خاص داشته باشم میاد خونه رو مرتب میکنه میگم اینجا رو دستمال کشیدم باز میگه نه میکشم !!!