خواهر شوهر من یه دختر بسیار بی دست و پا، چلمن، تنبل و خنگ هست. شوهرش بسیار آدم حسابی و یه سر و گردن ازش سره. بعد مادر شوهرم همیشه داره از دامادش ناله میکنه و از دخترش تعریف میکنه. مثلا ناله میکنه که چرا دامادم حواسش نیست که دخترمو ببره دکتر و آزمایش. یعنی اصلا اینو نمیگه که دخترم چون بی دست و پا هست خودش نمیتونه کارهای شخصیص را انجام بده و شوهرش مجبوره انجام بده و وظیفه دامادش میدونه رسیدگی به کارهای شخصی دخترش را. یا مثلاً من خودم واسع مراسم عروسیمون همه برنامه ریزی ها را انجام دادم و همه چیز عالی برگزار شد. ولی خواهر شوهرم چون چلمنه هیچ برنامه ریزی ای نکرده بود و همه چیشون افتضاح بود ولی مادر شوهرم همیشه از دامادش بدگویی میکنه و میگه این نتونست عروسی خوب بگیره ولی نمیگه دختر خودم بی عرضه بود و نتونست انتخاب های خوب میکنه. همیشه مادرشوهرم در حال حرص خوردن و بدگویی از دامادشه. و چقدرررر از دخترش تعریف میکنه که دخترم آنقدر خواستگار داشت که نگو، توی محله بهش میگفتن دختر خشگله، دامادم اگه به این جا رسیده به خاطر دخترم بوده و ....
واقعا روی اعصابمه. دلم میخواد بهش بگم همه این چیزایی که میگی به خاطر چلمن بودن دختر خودته و مشکل از دختر خودته نه دامادت.