خیلی خستم وحالم خوب نیست فشار خوابگاه یه طرف فشار زندگی یه طرف این رابطه هم یه طرف دیشب بحث کردم سر این چیزها وخیلی گریه کردم نزدیک تخمکگذاریمم هست نمیدونی چرا همچی از نوع سختش بهم میرسه اون میگه که من تو دارم تو نیستی ولی اگه ما جدی نشدیم بخاطر شرایط اونه بهش دیشب گفتم نهایتش اینه زن یکی دیگه میشم توهم با یکی دیگه ازدواج میکنی گفت خورد خاکسترم کردی من واقعا خیلی اذیتم خوشم نمیاد اینجوری باشه من مثل بقیه دخترا نمیتونم زیاد دوست بمونم یعنی علاقه ای به رابطه طولانی مدت ندارم
به خدا پسر عرضه داشته باشه مسائل مالی حل میشه منم شوهرم هیچی نداشت ولی چند ماه پیش ماشین خرید یه جشن ...
آخه نمیاد جلو خیلی زیاد دستش خالیه آخه خانواده من براشون مالی تا حدودی مهمه ولی خیلی مرده با این شرایط دلم میخواد بشه مال خودم البته ایشونم خیلی تو فکر خونس با سن کمترش انشاالله خوشبخت بشین شما هم برای ماهم دعا کن عزیزم که ماهم صلاحه بهم برسیم