خیلی خستم وحالم خوب نیست فشار خوابگاه یه طرف فشار زندگی یه طرف این رابطه هم یه طرف دیشب بحث کردم سر این چیزها وخیلی گریه کردم نزدیک تخمکگذاریمم هست نمیدونی چرا همچی از نوع سختش بهم میرسه اون میگه که من تو دارم تو نیستی ولی اگه ما جدی نشدیم بخاطر شرایط اونه بهش دیشب گفتم نهایتش اینه زن یکی دیگه میشم توهم با یکی دیگه ازدواج میکنی گفت خورد خاکسترم کردی من واقعا خیلی اذیتم خوشم نمیاد اینجوری باشه من مثل بقیه دخترا نمیتونم زیاد دوست بمونم یعنی علاقه ای به رابطه طولانی مدت ندارم