شوهر خواهر شوهرم جوون بود فوت کرد ایشون به شدت رفتار و اخلاقش با زنش و خونوادش بد بود جوری که چندین بار خونواده خواهر شوهرم ازش خواستن جدا بشه ولی جرات طلاق گرفتن نداشت.. یک ذره عاطفه و دوست داشتن نسبت به زنش تو وجودش نبود حتی شنود تو خونه کار گذاسته بوده قبلا، خرج شو هم خواهرشوهرم خودش میرفت سرکار. خوهر شوهرم جوری ناراحته و خودشو میزنه که انگار بهترین شوهر رو زمین بوده نمیدونم شوک شده چی شده هیچ حسی نسبت به مرگش ندارم ولی دست و پام یخ کرده باورم نمیشه همچین اتفاقی افتاده
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
دقیقا ببین الان هیچکی هیچ خاطره خوبی نداره که ازش تعریف کنه همین شب فوتش مادرشوهرم چهار بار بهش زنگ ...
منم از غصه امشب خوابم نمیبره، با یکی مثل همین آقا که گفتی و از نزدیکانم هست سر اذیتاش خوابم نمیبره، به خدا نمیدونیم علتش چیه، اما دارم از غصه و غم دق میکنم ، مامانم مریضه و سرطان داره و اون آدم هم این وسط بساط دعوا و قهر و آبروریزی راه انداخته، به جدم فاطمه زهرا قسم اصلا نمیدونیم این همه دعوا برای چیه ، چرا آدمها اینقدر بد شدند، چرا فراموش کردن خوبیا رو، چرا آدم دلش حتی برای مادری که سرطان داره و حالش خوش نیست به رحم نمیاد،مادری که اون همه زحمت کشیده به پاش و بزرگش کرده و به ثمر رسوندش، مگه آدم از فرداش خبر داره؟ با حسرت فردا چطور میخاد کنار بیاد