سلام بچه ها همین الان که دارم اینو مینویسم دستام داره میلرزه و حالم واقعا بده من از یک خانواده از قشر زحمت کش کارگر هستم پدرم کارگر ساختمانی بوده و از بچگی با مادرم خانه اربابان رو تمیز میکردیم بعد از قبولیم داخل دانشگاه صنعتی قم پسری از دانشگاه باهام ارتباط گرفت بعد چند ماه خواستگاریم اومد چون وضعیت مالیشون خوب بود و خوب دستشون به دهنشون میرسید پدرم اجازه داد باهاش ازدواج کنم ولی از همون ابتدا رفتار ها و بی احترامی هایی خانواده اش داشتن نسبت بهم مثلا همیشه خواهرش پز لباس هاشو بهم میداد یا مادرش ازم خونشون توقع کار زیاد داشت .....
الان که دم دمای مراسممون شده متوجه شدم که محمد سالار قبلا عاشق دختر عمش بوده و بهش جواب رد دادن که اومده و منو گرفته:)))))
من از اینکه انتخاب دوم کسی باشم متنفرم و خوب نامزدم هم خواهرش میگه اصلا منو دوست نداره و همیشه پیش خودشون کارگر و خدمتکار بودن مادرم رو مسخره میکنن:)
نمیدونم چیکار کنم یعنی دوسم نداره؟ یعنی از ناچاریشه؟