خانوما من تازه ازدواج کردم من یه جاری دارم که از روز اول خیلی باهم صمیمی شدیم بعد سر یه مسئله ای ایشون دو سه بار یه حرفی زد که من واقعا ناراحت شدم و نمیدونم حالا بی منظور گفت یا واقعا نیت بدی داشت حرفش به این شکل بود که پدر من برای ازدواج من فلان کارو کرد ولی پدر تو نکرد به همین رکی نگفت ولی منظورش این بود و چندبارم تو موقعیت های مختلف گفت حالا دیروز من بعد از مدت ها خونه مادر شوهرم دیدمش باهاش سلام احوال پرسی کردم اما بعدش دیگه کنارش ننشستم و خیلی سرد برخورد کردم و حرف زیادی باهاش نزدم خودشم متوجه شد مثل همیشه نیستم حالا که یه مدتی از دیروز گذشته یه حس عذاب وجدان دارم از طرفی دلم خیلی سوخت از بابت حرفش نمیتونم فراموش کنم از طرفیم هی میگم زشته و گذشت کن و ذهنم خیلی درگیره