امروز ناهار اینجا بودن برادر زادم پاش خودد به لیوان دوغ چپه شد اینقدر گرفت بچه رو زد بچه قرمز شده بود گفتم الان میمیره ۹ سالشه هی ام میگف پدر سگ مگه کدری فرش ببین فحش میداد تحصیل کرده ام هست خیر سرش من فقط رفتم جلو گفتم نزن اشتباه کرد قول میده دیگه تکرار نکنه میگفت تو نمیدونی این چقدر گاو شده جلدی خودش میگفت باید کتک بخوره دخالت نکن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
آرام من بمان کنارم بمان بنگر مرا که میدهم بی جان _ هر جا روم تو سایه ای از منی تو غم گسارم تو دنیای منی_ دریای من ز موج گیسوی تو روانه ام سوی تو تمام من تو_ ای ماهم به چشم من نگاهی تا باران به جان من ببارد_ میخواهم نفس که در هوایت نایی بر نوای من بیارد_چشمان تو چشمه امید است بر حال خراب ناامیدم_ آوازت غزل ترین کلام است من با تو به آسمان رسیدم_آغوش تو پناه طوفان من جان میدهد به جان تو جان من _ چشمان من کنار دنیای تو فقط تماشای تو تو آرزو تو....
اما گاهی وقتا واقعا دست خود ادم نیست . از ی جایی دلش گرفته منتظر ی جرقه ست ک اتیش بگیره
متاسفانه بچش تقاصشو پس داد
یه روز کاسه صبرم پرمیشه میریزه. همه جا رو غم برمیداره غصه برمیداره . خنده ای ندارم . حتی شاید گریه ای هم نداشته باشم . فقط هستم ولی دیگ اون من سابق نیستم