خداروشکر که همسرت متوجه هست آزار و اذیت مادرش رو ،وگرنه روانت دوبل می ریخت بهم
این نشونه ی خوبی که شوهرت مدارا میکنه با مادرش و این یعنی مرد خوبیه شکر
اینارو داشته باش
در ادامه اصلا نخواه ثابت کنی به همسرت نقشه ی مادرش رو ،نه تنها سودی نداره بلکه صد درصد ضرر
بیا یک کار دیگه کن
اول اینکه احترام و ادبت رو همیشه داشته باش و با کمتر حرف زدن و دهن به دهن نشدن رسمی تر برخورد کن
دوم اگر قرار هست بهش کمکی کنی ،یا یکی از توقعاتش رو به جا بیاری،ببین در توانت هست ،اگر هست انجام بده نیست نده
مثلا ده تا کار داره،تو دوتارو میتونی و دلت میخواد یا برای رضای خدا انجام میدی،با توصیفاتی که نوشتی قطعا یک ادم کنترلگری که فکرمیکنه دنیا دور محور خودش میچرخه ،این واقعا یک بیماری ،پس بیا درست نگاه کن بگو با یه بیمار طرفم قرار نیست اونقدری به حرفاش اهمیت بدم که روان خودمم بهم بریزه،تو بری تیمارستان یه بیمار بهت بپره و توهین کنه و حرف مفت بزنه اهمیت میدی؟قطعا نه میگی بیچاره مریض،ولی مراقب خودتم هستی
الانم باید مراقب خودت باشی،دشمن یکی اش هم زیاده ،پس باهاش در نیفت که فقط انرژی ات رو میخوره،اعصابتو بهم میریزه،پس تو یواش یواش سعی کن این قضیه رو تو کنترل خودت بگیری،خود من همچین شخصت کنترل گر پرتوقعی،بسیار بسیار پرتوقعی عین نمونه خودت هست
من هروقت قراره برم خونه ایشون،یا ایشون بیاد خونه من یا جایی مشترکا مهمان باشیم،از قبل ذهنم رو آماده میکنم ،که ابدا وارد بازی اش نشم
وارد بازی مادر شوهرت نشو،وارد جنگ روانی اش نشو،تا حد ممکن از خودت مراقبت کن