2777
2789
عنوان

بچه ها مامانم رفته شهادت دروغ داده

| مشاهده متن کامل بحث + 2671 بازدید | 95 پست

خدا هیچ کسو دشمن خودش قرار نداده بجز دروغگو

مامانت حق الناس افتاد گردنش تا ان دروغ رو جبران نکنه و از طرف ان خانم بخشیده نشه امرزیده نمیشه

*اگر کسی بخواد تربیت خانواگیشو نشون بده و توهین کنه چون جواب نمیدم بر میگرده به خودش پس مودب باشیم*

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

به مادرت بگو که میرم به اون خانوم میگه که بشناستت علیه اش شهادت دروِغ دادی ،باید ببینه با چه فرد بی ...

خب گفتیم ولی نچهمیشه همینطوره

یا ی حرفی میزنه تهمت بدنامی درست میکنه بد میزنه ب حاشا

ی بارم واسه خودم ی کاری کرد من رو در رو کردم 

بعد ک رسوا شد هی میگفت جن ده جن ده تو ابرو نداری سلیطه

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

مشکل همینه دیگه ،فکر میکنن همیشه در همه حال کارشون درسته .چرا چون نماز میخونن

این بیشتر بهم شوک وارد میکنه ک اینهمه داری قران میخونی 

پس تاثیر قران کجا میره؟

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

خب گفتیم ولی نچهمیشه همینطورهیا ی حرفی میزنه تهمت بدنامی درست میکنه بد میزنه ب حاشای بارم واسه خودم ...

من بودم به اون خانوم میگفتم که از مادرت فاصله بگیره ،مادرت زرنگی میکنه، بازی روانی راه انداخته ،اتفاقا جلوش بایست بگو نمیزارم همه رو بازی بدی ،تو رو رفتارت خوب باشه بعد بری زیر آبش بزنی ،چون تو هم که میدونی، مسولیت داری ،باید بگی ،حالا مادرت هر کار میخواد بکنه بزار اعتبارش بین اطرافیان از بین بره ،و دست از بد بودن و تظاهر بکشه

کسی که کینه داشته باشه یا حسادت کنه، چشماش کور میشه. 

زن داداش منم همیشه حرم و نماز شبم میخونه. 

پدر من فوت کرده و زن داداشم از اول دنبال خونه پدرم بود، برادر کوچیکم سهم ارث برادر بزرگم رو ازش خرید و بهش داد ولی زن داداشم راضی نشد نمی‌خواست سهمشو بدیم که بیاد تو خونه پدرم زندگی کنه. یه نفر رو پیدا کرده و بهش گفته دروغ بگه که پدر من زمین داشته جایی، الآنم گیر داده که من شاهد دارم شما زمینه رو چیکار کردین چرا سهم ما رو نمیدین، زنیکه احمق روانی، خودش سهم ارث خودش رو از پدرش نگرفته حالا توهم زده دنبال ارث پدر من

قد ۱۵۹. شروع رژیم ۱/۱۱                                                    وزن 
مادرت هم خودشو بدبخت کرد هم بچه هاشو.هیچکدوم از کارایی که داره میکنه باعث نمیشه اون شهادت دروغ پاک ب ...

نمیدونم 

اتفاقا بعدش هم انقدر بدگویی و کینه گویی کرد و بین خودمون هم سعی کرد اون خانم را خراب کنه

اصلا اختلاف اون دو نفر هم پتانسیلش از زیر سر مادرم و تحریکهاش در اومد

یعنی زندگی اون خانم را با ببر بیار و مقایسه و تحریک ب هم ریخت عصبی اش کرد

دعوا شد با فرد دوم باز بهش توهین شد وقتی جواب توهین را داد بر علیه اش استفاده کردن با شهادت دروغ

بین مردم هم بهش تهمت زدن و ابروش را بردن

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

با رفتار خیلی مهربانانه بهش بگو  که حداقل خودش بتونه جبران کنه و باعث برطرف شدن کدورت و اختلاف بین اون دو نفر بشه چون بعیده قبول کنه شهادتش را پس بگیره و اینکه با چه قدر لطافت و ظرافت متوجه اشتباهش بکنی نه فکر کنه تو باهاش لج کردی فقط بدونه نگران عاقبتش هستی

من بودم به اون خانوم میگفتم که از مادرت فاصله بگیره ،مادرت زرنگی میکنه، بازی روانی راه انداخته ،اتفا ...

من تو روش وایسادم 

با منم بد رفتاری کردن و ب قول شما ی بازی روانی و تنشی جدید برام خلق کردن و برای منم حاشیه و ابرو رویزی درست کردن

من میخام بین مردم رفتارهای اشتباه مادرمو دیگه بگم 

ک هم در حق من انجام میده هم دیگران

صرفا از کینه و حسادت

اما خب میترسم

اینکه ب هرحال مادرمه برای خودم سرکوفت میشه ،خانواده هم متلاشی تر از این که هست دیده میشه

شاید مامانم اتفاقا بی وجدان ترم هست بیاد بدتر ب رعلیه خودم توی مردم پاشه

گاهی میگم بسپارم ب خدا و‌گذر زمان و دخالت نکنم

گاهی دلم میخاد بگم

چون خودم هم ازش ازار میبینم و هم از ازارهاش ب دیگران روحم درد میگیره

از خودم هم ب این شیوه کم سو استفاده نکرده و منو بدنام کنه

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

ربطش به نماز ندید جلوه ی نماز رو بد نکنیدشمر و یزید هم نماز جماعت میخوندن خون خدا رو ریختنداشتباه ما ...

ربط به نماز و قران نداد که .میگه وقتی قران و نماز میخونه چرا از اون خدای خودش شرم نمیکنه .خیلیا نماز میخونن ولی مگه مومنن .مادربزرگ من میخوند ولی امان از زبانش امان از اخلاقش .یه زندایی دارم نمازخون و قران خون .کیف میکنی میبینیش به حدی این زن خوبه حد نداره .اصلا ادم سفت و سختی هم نیست افراطی نیست یه مومن واقعی .هر نماز خونی مومن نیست 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز