2777
2789
عنوان

بچه ها مامانم رفته شهادت دروغ داده

| مشاهده متن کامل بحث + 2671 بازدید | 95 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اگاهش کن و بگو بره شهادتش رو پس بگیرهتا جاییکه در توانته بهش بفهمون چه گناه بزرگی مرتکب شده

گفتم ولی با منم بد رفتاری کرد 

حتی جلوی همون خانم گفتم 

ی بچه هم بود ک گفت اینطور نبود

خود خانمه هم گفت حاج خانوم شما اینجا بودین این حرفها را زد گفت بله من نشنیدم

ولی حرفهایی ک خانوم در جواب زده بود را بولد شده بیان کرد

و قصه را برعکس کرد

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

مادرت هم خودشو بدبخت کرد هم بچه هاشو.

هیچکدوم از کارایی که داره میکنه باعث نمیشه اون شهادت دروغ پاک بشه، حداقل بره از اون خانم حلالیت بگیره. اگه شهادت دادگاه و ضرر مالی بوده جبران کنه واسش.

بهش بگید دو رو‌هم نباش یا خوب باش یا بد با ادما، بعدم پدر اون خانم ضرر زده چه ربطی به بچه ش داره که این همه محبت هم کرده و اینجور حوابشو دادی.

خدا به داد مادرت برسه

الهی

(: 

  چشم درشتم من دیگه امیدی به ادامه ی این زندگی ندارم  کلمه ی خوشبختی خنده و دل خوش برای من شده خاطره  شاید ی روزی از این حال در بیام و دوباره ی امضای قشنگ بذارم درخواست دوستی نمیپذیرم ندین 💚

متنفرم ازینکه بخاطر نسبت فامیلی ادما با ینفر خوب یا با ینفر بد میشن. 

مثلا میگن طرف دختر فلانیه. 

خب اون یه انسان جداست اختیار و عقل و تصمیم گیری جدا داره نباید خوبی یا بدی یه نفرو پای نسبت فامیلی نوشت خیلی از امام ها خودشون آدم خوبی بودن ولی فرزند خوبی نداشتن . 

به مادرت بگو که میرم به اون خانوم میگه که بشناستت علیه اش شهادت دروِغ دادی ،باید ببینه با چه فرد بی شرافتی دوستی داشته ،شما حتما بگو ،مادرت ی زن عفریته و بی وجدانه،خدا بهش رحم کنه 

آخ آخچه دلی دارنوچطوردرمقابل خداوقرآن روشون میشه!!!!

وآقا اره 

از یکی دیه میخواستم اومد جلو چشمم دست گذاشت رو قرآن بگه من نبودم که این خانم رو زدم تا دستش و برد بالا تنم لرزید گفتم نمیخوام قسم نخور رضایت میدم ،ولی قاضی اجازه نداد گفت بزار سوگند تموم بشه

فقط بهش بگو‌درمقابل خدا چطور روت شد

گفتم 

بغ کرد نشست

همون خانمه خودش هم گفت 

گفت تو بودی شنیدی دیدی

تو قران نماز میخونی چرا دروغ میگی 

گفت من چیزی ندیدم و نشنیدم

و ی جوری اتفاقا رفتار کرد گفت خدا خودش شاهده من وایساده بودم شاید بقیه شنیده باشن من نشنیدم نمیتونم ک ناحق بگم

ولی من میدونم ک شنید و الکی نگفت و ادا در اورد

ی بچه دیگه هم بود گفت منم شنیدم دیدم شما داری دروغ میگه اما بچه را هم بدنام کرد

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

شیطان لعنت شده ببین چقدرتوی ذهن و دلش راه رفت تاکینه هارو پررنگ کردتا اخرش اون خطا کرد حالام ی گوشه نشسته و میخنده و مادرت بایدتاوان بده و جواب خدا و خلق خدا روهم بده...

مواظب شیطان درونمون باشیم😔💔 

با مادرت حرف بزن و بگو داشتی از این راه امتحان میشدی و بدجور خراب کردی قبل از اینکه دیربشه درستش کن

سالها دویدم ولی به مقصد نرسیدم ..... برای همه منتظرها و من دعاکنید ....
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز