من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه): برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمدهام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی. یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز میکنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم): حکایت مواجهه من با آدمهاییه که یهو ازشون عجیبترین بیمهریها رو میبینم...
گاهی ازم میپرسن چی با خودت زیر لب میخونی ؟!... در جواب میگم آیت الکرسی❤️ آیت الکرسی برای همه چی ...تو خیابن اموبولانس ، ماشین پلیس ، آتش نشانی میبینم...میخونم... از جلو بیمارستان،زندان رد میشم...میخونم... از قبرستون رد میشم...میخونم...آدم نیازمند میبینم ... میخونم ...حتی واسه تک تک لباس هایی که میدوزمو میدم دست صاحبش هم میخونم... میخونم...میخونم به این نیت که خدا سلامتی بده ، رفع گرفتاری کنه ، امانت به سلامت برسه...میخونم برای اینکه برسه به داد کسی که نیاز داره...خدارو چه دیدی...شاید اینطوری گره از کار منم وا شد
ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.
قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.
تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.
ولی شخصیو میشناختم که روز قبل از خودکشی با خواهرش رفته بود کلی خرید کرده بود و لباس خریده بود و آخر هفته قرار بود براش تو خونه جشن بگیرن چون استخدام شرکت مورد علاقه اش شده بود،شما واقعن نمیدونید تو دل آدم ها چی میگذره و اون ها دارن با چی دست و پنجه نرم میکنن.
بله هرروز منتظر این اتفاق بودمبارها گفته بود خودکشی میکنمو اخر کرد
روحشون شاد باشه
الان روحیه شما چطوره؟
با خودتون نمیگین شاید میتونستم نجاتش بدم؟
شاید کاری از دستم برمیومد؟
حس عذاب وجدان ندارین؟
من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه): برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمدهام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی. یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز میکنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم): حکایت مواجهه من با آدمهاییه که یهو ازشون عجیبترین بیمهریها رو میبینم...
صاف رفت اون دنیا همش تقصیر بازی نهنگ ابی بودخودشو دار زد ۲۰سالش بود
ای وای
متاسفم
سنی نداشت،بچه بوده
شما حال و روزتون چطور بود بعد این اتفاق؟
من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه): برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمدهام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی. یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز میکنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم): حکایت مواجهه من با آدمهاییه که یهو ازشون عجیبترین بیمهریها رو میبینم...
من جزو این گروه نیستم ولی شخصیو میشناختم که روز قبل از خودکشی با خواهرش رفته بود کلی خرید کرده بود ...
خدا رو شکر ک جزو این گروه نیستین
بله دقیقا همین طوریه
من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه): برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمدهام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی. یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز میکنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم): حکایت مواجهه من با آدمهاییه که یهو ازشون عجیبترین بیمهریها رو میبینم...
من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه): برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمدهام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی. یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز میکنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم): حکایت مواجهه من با آدمهاییه که یهو ازشون عجیبترین بیمهریها رو میبینم...
ای وای متاسفمسنی نداشت،بچه بودهشما حال و روزتون چطور بود بعد این اتفاق؟
خیلی نزدیک نبودیم
ناراحت بودم مدتی
ولی کنار اومدم باهاش
گاهی ازم میپرسن چی با خودت زیر لب میخونی ؟!... در جواب میگم آیت الکرسی❤️ آیت الکرسی برای همه چی ...تو خیابن اموبولانس ، ماشین پلیس ، آتش نشانی میبینم...میخونم... از جلو بیمارستان،زندان رد میشم...میخونم... از قبرستون رد میشم...میخونم...آدم نیازمند میبینم ... میخونم ...حتی واسه تک تک لباس هایی که میدوزمو میدم دست صاحبش هم میخونم... میخونم...میخونم به این نیت که خدا سلامتی بده ، رفع گرفتاری کنه ، امانت به سلامت برسه...میخونم برای اینکه برسه به داد کسی که نیاز داره...خدارو چه دیدی...شاید اینطوری گره از کار منم وا شد
دخترخالم تازه عروس بودمدااااام استوری های غمگین می ذاشت نارضایتی از زندگیمیخوام تیپ برنم خفن، از جنس ...
خدا بیامرزش
مشکل خاصی داشت؟
شوهرشو دوس نداشت؟
شما ک استوریاشو میدیدین نمیتونستین کاری براش کنید
منظورم اینه اگه الان زنده بود و این استوریا رو میذاشت چجوری میشد نجاتش داد؟
من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه): برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمدهام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی. یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز میکنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم): حکایت مواجهه من با آدمهاییه که یهو ازشون عجیبترین بیمهریها رو میبینم...
خدا رو شکر ک جزو این گروه نیستینبله دقیقا همین طوریه
ی چیزی بگم
ظاهر شیک و پیک آدمهارو با درونشون یکی ندونین. یه دوستی داشتم یبار باهم رفتیم روانپزشک میخواست ویزیت بشه، بعد قیافه بسیار گوگولی و به خود رسیده داشت، پایین موهای بلندشو رنگ فانتزی گذاشته بود، ناخنای بلند مرتب ژلیش شده، اکسسوری انداخته بود و به خودش کلا رسیده بود، جوری که تو باور نمیکردی این هفته پیش به قصد خودکشی کلی الپرازولام خورده بود و بیهوش شده بود، و حالا اومده بود پیش دکتر از افکار خودکشی و داستان هفته قبلش بگه!
بعضی اوقات پشت لبخند آدما دنیایی از فریادهای بیصداست.