من پروسه ازدواجم خیلیییی سخت و پر اضطراب بود. خواستگار زیاد داشتم و یا به دلم نمینشستن یا بایام مخالف بود. همش دو دلی و ترس و اضطراب از آینده. حتی یه جاهایی ناامید میشدم. الان با اینکه یک سال و نیم از اشناییمون گذشته و دو ماهه عقد کردیم باورم نمیشه.
نه که بخوام بگم ازدواج دستاورد خاصیه ها. ولی با اینکه همسرم خیلی اهل رمانتیک بازی و این داستانا نیست حتی ظاهرشم معمولیه به شکل عجیبی کنارش آرامش دارم و هر چی میگذره دلبسته تر میشم. انقدر به آرامش رسیدم حتی دلم نمیخواد یه لحظه برگردم به اون دوران🫠
دیدین وقتی یه اتفاق جدید تو زندگیتون میوفته صبح بیدار میشین مغزتون رفرش میشه تو ذهنت میگی عه راستی اینجور شده.. من نشبت به ازدواجم این شکلی ام😬 تو دلم میگم واقعا؟ من ازدواج کردم؟