مادرم اصلا دوس نداره ما خونش بمونیم و از طرفی نامزد هستیم و هر پنج شنبه جمعه اومدیم خونه بابامم خون به جیگرم کرد و ابرو ریزی کرد، ساعت ۱۲بیدار میشه میگه به من ربطی نداره و ناهار نمیخورم شما ی چیزی بخورید و ابرو حیثیت برام نمیزاره، من شوهرم بیذارمیشیم داریم صبحونه میخوریم با اخم و تخم نگاه میکنه ،به خدا قسم یکبار نشد ما اینجا باشیم و روی خوش نشون بده ، شوهرم بنده خدا دیابت داره و روم منت میزاره نمیتونم همش براش مرغ بزارم که فلانه بهمانه و کلی منت، خب میتونه درست و حسابی تر بگه که دستم نیست نه اینکه اینجوری مثل سربار ها باهام حرف بزنه ،اون موقع مجرد هم بودم دم به دیقه منو‌از خونه مینداخت بیرون و نمیزاشت روی سفره بشینم ،خدا می‌دونه تو دلم چقذر خون ب جگر شدم، حالا داداشم دوس دختر داشت،مامانم داشت خودشو برای دختره میکشت و هربار قربون صذقش می‌رفت واخر دختره گذاشت تو کاسش و گفت احتیاج به کمکت ندارم و داداشمم ول کرد ،اما شوهر من که این همه احترام میزارخ ی ذره عزیز نیست
پس نامزدی بقیه هفته رو کجایی ؟
خب خودت برای شوهرت غدا درست کن
🙂🙂 تا ۱۲ نخواب
یه سری عروسا یا دخترا خونه رو با کارونسرا اشتباه گرفتن
روزی نبود که دمار از روزگارم در نیاره ، انقدر باهام سنگدل هست خودمم نمیدونم چرا، حتی زن دوست بابامم میگفت مادرت شما زو خیلی اذیت میکرد بچه بودید و من همش ب بچم‌میگفتم باید مادرت اینجوری بود که قدرم بدونی ،اتیشم میزنه هربار ۲روز میخایم اینجا باشیم ،خیر سرم باید بیشتر خونه خودم بمونم ،کاری میکنه که زودتر برم خونه مادرشوهرم نمونم اینجا ، اوائل نامزذیم اصلا نمیگفت بیا خونه و میگفت همونجا باش ،اژ دستم بلا افتاذه بود حتما ،منی که سن کمی داشتم
خوب بگو شوهرت نیاد خونه باهم بیرون قرار بزارید
چ دردناک
چیزی ک متوجه شدم پدرت خسیسه مرغی چیزی بخرید و بمونید چند زشته و سخته
میفهمم چی میگی
بعضی مادرها اینجورین خدا به راه راست هدایت کنه
در مقایسه با بعضی مادرزنها میزاری چجوری رفتار می‌کنند با داماد حسودیت میشه
سعی کنید زودتر عروسی بگیرید تا بیشتر خرابکاری نکرده مادرت و شوهرت دلسرد نکرده
