بله.آدم یه موقع ژن معیوب داره و خودشم نمیدونه. اگه بچه دار شه ژن معیوب به بچه اش میرسه و یه بچه مریض میوفته رو دستش. واسه همین نباید اصرار کنه.
ولی ازدواج که دیگه این حرفا رو نداره...
مثلا آسمون به زمین میومد وقتی من ذوقشو داشتم مثل بقیه این اتفاق برام میوفتاد؟ یکی هم منو دوست داشت و مراقبم بود؟
همین الان هم که دارم مینویسم اشک توی چشمام جمع شده. نه به خاطر این مسئله بلکه به خاطر تمام مسائل زندگیم. توی پیام های بعد از این که شما ریپلای کردی، مشکلاتم رو گفتم.... که البته مهم نیست.
ممنونم ازت🌻
فقط نمیدونم چرا خدا همهی دردها و امتحان ها و مصلحتها رو ریخت رو سر من بدبخت
نمیدونم صلاحش چی بود که توی بچگی بابام. تنها پشت و پناهم سر هرچیزی منو کتک بزنه. توی تاپیکام بارها گفتم...
صلاحش چی بود همیشه مامانمو مریض ببینم.
همیشه هشتمون گرو نهمون باشه.
با وجود اون همه درسی که خوندم نتونم یه کار درست و حسابی پیدا کنم و مجبور باشم همش با دستمزد خیلی خیلی کم کار کنم که سربار خانوادهام نباشم.
صلاحش چی بود کسی که خیلی دوسش داشتم بره. بره با دختر خالهاش ازدواج کنه. ما که با هم فامیل بودیم. مثلا اون دختر خیلی بهتر از من بود؟
چطور خدا واسه اون خواست، واسه من نخواست؟
از دستای من دراورد گذاشت توی دستای اون؟
به خدا نگید صلاح که بغضم میترکه