مرسی عزیزم
اتفاقا منتظر بودم ،میگفتم پس کجایی
گفتم حتما پنج شنبه مهمون رفتی:)
فدات عزیزم ، آره ممنونم لطفا ما ۳ تا رو باهم دعا کن.
صبح ،بازم ساعت ۴ و نیم بیدار شدم بع نظرت دلیل خاصی داره؟ ساعت ۵ و نیم اذان تبریز هست.
البته ساعت ۵ ونیم بلند شدم نماز و چندتا نماز یکی برای حضرت یکی ،یکی از طرف امام زمان هدیه به همه مادراشون ،...خوندم.حالم خوب بود.با مامانم رفتم پیاده روی رفتم..زنهای پیر میدیدم میگفتم عمرمامانم زیاد بشه..سن بالاش ببینم .
میدونی دیشب بعد چت باهات رفتیم دنبال مامانم ، باز تو محیط کارش بخاطرم تحقیرش کردن، فدای دلش بشم.
البته دیگه نفرین نکردم ،گفتم عوضش خدا درجه مامانم میبره بالا...ولی خب ،الان خدا از من بدش مباد.
چرا من همیشه باعث سرافکندگی مامانم هستم ؟ی زمااانی باعث اافتخارش بودم.همه معلما میگفتن معلومه مامان عالی هست...از کنکور باعث شدم کلی توهین کنن .
خانواده پپدریم گفتن لایق نبودی نوه بزرگ کنی...گفتن مادر بلد نبودی ..
خانواده مادریم ،گفتن هر موقع دهنش باز میکنه ،تو بلد بودی آرزو موفق میشد...
خدا منو میبخشه ؟
امروز فقط بغل مامانم ، خوابیدم .
این حالم اذیتش میکنه ، الان همه میدونن قراره کنکور بدم.
لطفا به حق حضرت زهرا و پنج فرزندش از ته ته دلت دعا کن که خدا عمرطولانی به ۳ تامون بده با سلامتی و منم کنکور موفق بشم ،پزشکی / دندون قبول شم و با خانوادم خوشحال بریم مشهد و قم.
حالا اگه عمری بود فارغالتحصیل شدم حتما حتما به فقرا کمک میکنم.من هیچ موقع این روزام فراموش نمیکنم.
حتما همراه مامانم و داداشم به ویزیت رایگان میرم نه برا جمع کردن مریض ،برای آروم کردنِ دلِ انسان و خانوادش