ما عروسی داریم ماه بعد یکم داداشم پس انداز داشت بیشترش قرض گرفتیم از بقیه ۱۰۰ میلیون پنجاه میلیون و...
ما رسم داریم دوتا چادر سر عقد برا عروس بگیریم همه فقط دوتا اکثرا نگه میذارن برای بعد عروسی چون دیگه نمیخرن خانواده داماد ما تا الان دوتا چادر مشکی برا عروسمون خریدیم با اینکه فقط یکبار تو عقد وظیفه ما بود و رسم ما هست و اینکه ما عیدی میبریم عروس هامون نگه میدارن که تازه عروس بودن بپوشن چون اینجوری سخت نمیشه برا داماد که موقع عروسی بخواد این خرج ها رو هم بکنه الان داداشم دستش تنگه فقط میتونه هزینه های ضروری ضروری رو بپردازه الان زن داداشم مانتو شلوار میخاد سر تاپا چادر میخاد چون استفاده کرد کهنه شد الان میشه سه تا چادر که ما بخریم واقعا داداشم دستش تنگه مانتو شلوارش کهنه نیست داداشم تو دلش هست بهش بگه ک فعلا همونارو استفاده کن تا بعد عروسی دستم باز شد برات بخرم الان واقعا خیلی کار ریخته رو سرش زن داداشم یه چیزایی از خودش در نیاره ک باید انجام بشه نشه قهر میکنه الان خیلی دلم برا داداشم میسوزه زن داداشم درک نداره باید بهش مستقیم بگی فلانی پول نداره شوهرت تا بفهمه در غیر اون صورت نمیفهمه مهمم نیست براش فقط میخاد به هدفش برسه و ار بقیه تازه عروسا بالاتر باشه