امشب اومدیم خونه دوستامون خیلی با هم صمیمی هستیم 
بعد مردا قلیون گذاشتن و داشتن میکشیدن منم کنار شوهرم نشسته بودم یهو خواستم جا به جا بشم دستم خورد به قلیون و قلیون افتاد یکی از بچه ها در کسری از ثانیه زغال هارو برداشت از رو رو فروشی اندازه یه عدس از روفرشی سوخت شوهرم هم با عصبانیت قلیون روکوبوند رو زمین و گفت هر چقدر بهت میگم کم تکونبخور هی دور این قلیون تکون میخوری منم خیلییی ناراحت شدم از حرف شوهرم طفلی صاحب خونه فهمید من خجالت کشیدم با خنده جمعش کردم ولی هنوز از رفتار شوهرم بغض دارم