شوهرم دفعه اول سه سال پیش رفت با برادرش و دوستاش ارمنستان منو جاریمو خر کردن گفتن برا گرفتن فقط ارز دولتی میریم دوستامون هستن نمیشه شمارو ببریم سال بعد بدون اینکه بمن بگه رفت گرجستان بدروغ بمن گفت میرم شمال کار دارم الانم صبح داره میره استانبول اونم خودم فهمیدم پاپیچش شدم بعدش با وقاحت تمام گفت من سالی یبار دوست دارم برم پول خودمه اونوقت این مرد دلش نمیاد بمن ماهیانه بده بزور ۵۰۰ تومن میده وای دارم منفجر میشم
بکو خدا میدونه چیا رو از پنهون کردی بهت اعتماد ندارم زنگ بزن به خانوادش بگو سنوات وابکن اگه جلوش نگی ...
سری قبل گفتم ببین من راه ای زیادی رو رفتم اصلا بی نتیجه فکر کردی اونا براشون مهمه تازه مادرشوهرم سکته میکنه این منو جایی میبره یبار قشم رفتیم دیگه حرف نموند به شوهرم نزنه اون فقط میگه تورو نبره