میگم بابام اولش کلی لیچار بارم کرد هرچی دلش خواست گفت بعد گفت بگید بیان ببینمم چطورن اوناام چند روز قبلش زنگ زده بودن به مامانم مامانمم به بابام گفته بود بعدش اومدن بابامم میگفت من شوهر نمیدم پدر اون کلی باهاش حرف زد خودش حرف زد تا پدرمم رضایت داد به نشون کردن که فقط حلقه بیارن عقد هنوز بهد درس گذاشت بابامم نیگ اگه سخت نگیرم دوروز دیگه پرو تر میشن
عزیزم چند سالته
ببین تو بزرگتر بشی دیدگاهت هم نسبت به ازدواج به زندگی تغییر میکنه خیلی زوده واسه ازدواج یکم بیشتر فکر کن تو هنوز خیلی کوچولویی خیلی فرصت ها داری شاید در آینده ی خانوم دکتر موفق بشی یا ی خانوم وکیل یا خانوم معلم.. اینجوری با ی تصمیم غلط و از سر بچگی زندگیتو خراب میکنی کسی ام که واقعا بخادت بخاطرت صبر میکنه
میتونی بگی حداقل کدوم استانی چون الان توی این زمونه کم هست اینطور رسما
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
